Wednesday, October 12, 2011

اشغال وال استریت
سرآغاز جنبش نوین در جهان



گزارش از اشغال وال استریت در نیویورک سیتی
مهین میلانی

The banks got bailed out, we got sold out
If I am fucked up, who is going to bail me out?
Leave the banks; we will take care of everything


نیویورک سیتی شبانه روز بیدار است. مترو در تمام شهر بیست و چهار ساعته کار می کند. بارها و کلاب ها و رستوران ها تا صبح باز اند؛ و هم چنین میوه فروشی ها و بقالی های 24 ساعته در تمام شهر و حتی کفاشی و لباس فروشی در مناطقی چون تایم اسکوئر و یونیون اسکوئر. میدان تایم اسکوئر در ساعت سه نیمه شب چون روز است در خیابان لاله زار و گمرک و سید اسماعیل و دیگر مناطق شلوغ تهران. دست فروش ها هرچیزی که تصور کنید می فروشند و صاحبان آنها از هر ملیتی هستند که بتوان تصور کرد و نقاشان پرتره می کشند و نوازندگان در خیابان می نوازند. فقط تاکسی می تواند از خیابان های آن عبور کند و هیچ کس رعایت چراغ قرمز و سبز نمی کند. نور نئون های عظیم الجثه ی چشمک زن معروف این منطقه در بالای ساختمان ها، اگرچه به قول اینجائی ها جانک فود مثل کوکاکولا و مک دانلد و سریال های تلویزیونی و فیلم های ده تا یک غاز را تبلیغ می کنند، ولی نورافشانی و جماعت دائم در حرکت و بیزینس های شب زنده دار، چشمِ بیدار است، همان گونه که نگاه های پرعمق و پرتجربه ی شهروندان در متروها و خیابان ها در این شهر که مرکز هر هنر و فن سیاستی است در آمریکا و بی نظیر در دنیا به لحاظ هنرهای تجسمی و فیلم و مد و مسائل مالی جهان
این بیداری شبانه روزی می تواند از عواملی باشد که اعتراضات وال استریت مرکز مالی مانهاتاین را بر می انگیزد و آغازی می شود بر جنبشی نوین در جهان و به نقاط دیگر شهر و شهرهای دیگر از جمله بوستن، لوس آنجلس، واشنگتن و غیره نیز سرایت می کند


این جنبش نوین است زیرا تکیه دارد بر اساسی ترین وجوه مشکلات موجود جهان
در سایت


OccupyWallStreet

در میان صدها تفسیری که بر اشغال وال استریت نوشته اند، یک نفر می نویسد:"من اگر یک بیزینس من باشم بیزینسی می خواهم که مخارجش پائین باشد و اگر بتوانم کارگرانی یا کارمندانی با حقوق کمتر استخدام می کنم و احمق هستم اگر قوانینی را که سرمایه داری با آن بازی می کند بکار نگیرم و اگر بتوانم زیر پا نگذارم. رباط ها خیلی خوبند؛ افراد فقیر در کشورهای خارجی هم خوبند. و ممکن است که من به یکی - دو سیاسی کار پول بدهم تا به طور دائم تکرار کنند که من "یک ایجاد کننده ی کار" هستم و مرتب آن را تکرار نمایند و آن را سر تیتر اخبار کانال تلویزیونی بسازند که من صاحب آن هستم. در عوض آنها قوانینی وضع می نمایند که بتواند موانع را از سر راه من بردارد و من بتوانم کار خود را توسعه دهم و نام آن را "آزادی" می گذارند
یکی از سخنران ها می گوید: "آنها بانک ها را

bail out

کرده اند مردم را

Sold out

حالا که بانک ها درآمدهای کلان دارند از آنها نمی خواهند هدیه ای را که به آنها داده اند باز پس بگیرند. در زمان اهداء پول به مردم گفته بودند این کار به منظور رفع مشکلات مردم از جمله حل وام مسکن به بانک ها و ایجاد اشتغال و مسئله بهداشت و درمان است. دولت تحت تأثیر وال استریت قرار دارد. بانک ها را رها کنید. ما خود به همه کار می رسیم
سخنران دیگر مطرح می کند: " شما پول مردم را به بانک ها می دهید در زمانی که آنها مثلأ در بحران هستند. من اگر در بحران قرار گرفتم چه کسی به داد من می رسد
چرا سر از پارک زوکوتیِ مانهاتاین نیویورک در مرکز وال استریت نیویورک سیتی، برزگ ترین مرکز مالی جهان در می آوری نمی دانی. این اتفاق در زمانی معمول رخ نمی دهد. در هنگامیست که این مرکز که حالا سه برج بلند قامت جای دو برج فروریخته در روز

9/11

را گرفته و برج چهارم نیز در حال ساختمان است، توسط دانشجویان و فعالان اجتماعی اشغال می شود با عنوان وال استریت آکیوپیشن و پارک زوکوتی را لیبرتی پلیس نام گداری می کنند

می دانی که حس غریبی تو را به آنجا کشانده است در میان گرداب چه کنم هایی که در بسیاری از مقاطع زندگی گریبانت را می گیرد. اما این حس غریب اگر به جذابیت و کشش یونیورس (جهان) اعتقاد داشته باشی در من چندان غریب نیست چرا که وقتی طلب می شوی بی طرح و برنامه ی قبلی بلیط هواپیما و قطار و اتوبوس خود به خود مهیا می شود. با این حس غریب وقتی که در ونکوور کانادا احساس می کنی همه چیز در دنیا به هم ریخته است و چیزی نمانده که بتوان به آن تآسی جست امید بست و بی امنیتی حسی است که از نگاه و چهره ی هر رهگذری در تو جاری می شود و به طور دائم سئوالی در وجودت می جوشد که دنیا را چه می شود، خود را در نیویورک شهر یگانه در تمام کره ی زمین می یابی

از ایستگاه 34 خط شماره یک مترو در نیویورک سیتی وقتی پایت را در خیابان برادوی می گذاری زندگی جاری در یک شهر واقعی در خون تو نیز به غلیان می افتد. سیاهیِ جمعیتِ روانِ بی وقفه اولین پدیده ایست که نظرت را جلب می کند. همگان شتاب زده پیش می روند. چراغ که قرمز می شود سیل 200-300 نفری جمعیت عرض خیابان را در مانهاتاین طی می کند. مردم منتطر نمی مانند که چراغ قرمز شود. اگر اتومبیلی در راه نباشد آنقدر ها بیکار نیستند که معطل بمانند. اتوبوس ها دوبله پارک می کنند. نیمی از بدنه ی آن در خط اول و نیمی در خط دوم پارک شده است
خیابان برادوی یک برادوی واقعی است. هرچه به جنوب می روی شلوغ تر و شلوغ تر می شود وخیابان های موازی وعمود به آن نیز به همین ترتیب. در پائینِ همه ی آسمان خراش هایی که در همه جای شهر سر به آسمانند، در پائینِ همه ی ساختمان ها، بر خیابان را مغازه ها سرتاسر گرفته اند
برای اولین بار در این اقامت دوم خود در خارج از کشور هوس خیابان های تهران را می کنم. ساختار این شهر در مانهاتاین بسیار به شهر تهران شباهت دارد. یکی از علل آن به احتمال جمعیت 10-11 میلیونی هر دو شهر است
و نیویورک سیتی به پاریس نیز شباهت دارد وقتی در پیاده رو های وسیع برخی خیابان ها مردم پشت میز مشغول غذا خوردن هستند؛ و هم چنین نوازندگان در ایستگاه های اصلی مترو در هر دو شهر که زندگی و شور و نوا وغم و زنده بودن همه را با هم با تو در می آمیزند. در نیویورک سیتی آوازه خوانی گروهی و ارکستراسیون و نوای نیرومند ساکسیفون، همه توسط سیاه پوستان، فقط جنبش است و جنبش. دوست داری توی متروها و خیابان ها بمانی. هیچ گاه احساس تنهائی و انزوا به تو دست نمی دهد
جنب و جوش و زنده بودن شهر به شهر دریائی استانبول نیز شبیه است. در میدان مقصودلو در استانبول صدای موسیقی تا صبح شنیده می شود. و من حالا در این شهر، تهران و پاریس و استانبول و مانهاتایان و گرینویچ ویلیج و هارلم و به یک کلام "نیویورک سیتی" را همه در یک جا دارم. احساس می کنم این شهر مال من است، اینجا جاییست که سال ها پیش از این می بایست به آن کوچ کرده باشم
جنب و جوش مردم واقعی است. خیابان گرانویل ونکوور را اغلب توریست ها و مهاجرین تازه وارد تشکیل می دهند. آمده اند برای تما شا و برای وقت گذرانی. در خیابان های نیویورک سیتی جمعیت در حرکت است برای انجام کاری. و این زندگی جاری در مرکز مالی مانهاتان، وال استریت، به صورت جنبشی بسیار نوین در تاریخ آمریکا، بخشأ حاصل و نتیجه ی روح زنده در مردم، تجلی می یابد. ده سال از بحران مالی موجود می گذرد. بحران های دوره ای در گذشته پس از یکی دو سال به سر آمده اند و زندگی اقتصادی به حرکت خود ادامه داده است اما حالا راه حلی برای مشکلات مردم پیدا نمی شود

ناخودآگاه پیاده خیابان برادوی را تا این محل طی کرده ام. بس که همه جا جماعت روانند در آغاز متوجه گردهم آئی معترضین نمی شوم. تا اینکه صدای رسای دخترکی ریزه اندام از بلند گو که برای جماعت اطراف خود سخنرانی می کند توجه مرا جلب می کند. در بخشی از میدان شعارها را نوشته و روی زمین کنار هم گداشته اند. در هر گوشه ی میدان و پارک رختخوابی روی زمین پهن است. میزهای دراز و باریک آشپزخانه ی جمعی، میز کمک های اولیه، میز رسانه و روزنامه ی جدیدالتأسیس وال استریت
"آستین "در وب سایت


OccupyWestSide

می نویسد "مردم دارند می میرند. رسانه های شرکت های بزرگ چیزی در این مورد به ما نمی گویند که سئوالی برای ما پیش نیاید و ما را غیر فعال و آرام نگاه دارند تا یک در صد متمکنین بتوانند از ما بهره بگیرند...ما اگر از مبارزه برای حقوق بشر هراس داشته باشیم، شریک جرم هستیم در رنج و مرگ کسانی که در رسانه های اصلی نمی توانند صدایی داشته باشند. این همه ثروت کلان بی معنی و مسخره نباید به دارندگان آن قدرت دهد تا تعیین کنند ما باید در چه نوع دنیایی زندگی کنیم. من و شما قدرت خودمان را داریم
"آلکس" می نویسد: " شرکت های بزرگ خبری وجود دارند تا پول بسازند. آنها با امکانات مالی خود اخبار را وارونه می سازند تا واکنشی را که می خواهند بدست آورند و به ما اطلاعاتی نادرست می دهند تا تصمیم هایی را بگیریم که منافع شرکت آن ها را تـأمین کند و به سیاسیونی رأی دهیم که منافع شرکت هایشان را تأمین کند. قوانین تصویب می شوند و به ندرت ما از آن خبردار می شویم. زیرا اغلب این قوانین صادر می شوند برای اینکه منافع یک در صد را تأمین کنند
یک مرد 65 ساله می گوید: " ما همه به نوعی به این سیستم وابسته ایم، نسبت به واقعیات کور شده ایم و آنها از همه ی ما سواری می گیرند
یک شاعر نوشته است: " تعدادی بیمار و فاسد که با هم ارتباط دارند دنیا را کنترل می کنند. دنیا را و ما را. پس چرا گرد هم نیاییم و نه فقط در خانه ی خود بلکه در سطح جهان و برای تودها ی مردم نسل های آینده ی زمین صحبت نکنیم و به طور صلح آمیز به آنان که مسبب رنج ما شده اند اعتراض ننمائیم؟
یک مفسر دیگر می نویسد: " شما یک تکه از زمین را اشغال کرده اید. شرکت ها ی فاشیست همه ی دنیا را اشغال کرده اند. حق و امید با شماست که در دراز مدت بسیار قوی تر است. بدن من در کارولینای شمالی است. اما روح و دعاهای من با شماست
یک فارغ التحصیل رشته ی تجارت می گوید: "اغلب موسسات مالی راه هایی پیدا می کنند که از پرداخت مالیات مبرا شوند از جمله

Swaps

SEC

به آنها اجازه داد تا یک محصول مشابه درست کنند تا از پرداخت مالیات مجاز شوند

وقتی در سال های دهه ی هفتاد دانشجویان فرانسوی و خارجی مقیم در فرانسه از تمام نقاط دنیا در دموکرات ترین شهر جهان پاریس بر علیه سرمایه داری و بانک ها به عنوان عامل اصلی حافط آن بر طبق نظریات مارکس در کتاب معروفش به نام کاپیتال تظاهرات و تحصن به راه می انداختند، می توان گفت که به طور عمده دیدگاه عدالت خواهی و نه درک کامل آنچه که دنیا را امروز به صورتی در آورده است که قابلیت زیست کره ی زمین را بسیار محدود ساخته، در آنها حاکم بود
امروز دانشجویان و فعالان اجتماعی نیویورک در بحران اقتصادی موجود که ده سالیست هم چنان ادامه دارد و آنقدر شدید است که لاینحل به نظر می رسد، با پوست و گوشت خود بحران را لمس می کنند. مردم شغل خود و سپس خانه های خود را از دست داده اند. امکان تحصیل دانشگاهی برای کودکانشان را از دست داده اند. بسیاری از مردم بی خانمان شده اند. برای بانک ها آنچه اهمیت دارد کسب منفعت بیشتر است و اهمیتی ندارد که هر روز بر تعداد بی خانمان ها افزوده شود

گفته می شود که ران پال از این اعتراضات حمایت می کند. می گویند او خود را برای ریاست جمهوری آماده می سازد. این امر سبب شده است که برخی به این جنبش با شک و تردید بنگرند. از دیدگاه من اهمیت ندارد. مهم حرکتی است که آغاز شده است. یک فرد بدون پیش زمینه های لازم نمی توانست چنین جنبشی به راه بیاندازد. در جهانی زندگی می کنیم که خوشبختی و سلامت و امنیت در آن رخ بربسته است. این واقعیت انکار ناپذیر است. این صدا خاموش نمی شود زیرا یک کره ی زمین از آن رنج می برد. آغاز حرکت است. آلترناتیو روشن نیاز به خرد جمعی دارد که امکان نا پذیر نیست با توجه به تعداد زیادی متفکرین و اقتصادیون آگاه در دنیا و شبکه ی جهانی اینترنت
شهر نیویورک آگاه است. ویژگی جغرافیایی - اجتماعی خاص آن مردم را روشنگر و منتقد و معترض بار آورده است. اگر قرار است اتفاقی در جهان غرب بیافتد در شهرهایی چون نیویورک سیتی و پاریس و لندن است جایی که می توان اصل مشکل را زیر سئوال قرار داد و بانیان اساسی آن را
اگر در خاورمیانه تهران پرچم پیشقراول را با جوانان مدرن و روشنفکر خود در مرحله ی کسب آزادی های اولیه برا ی فرد و از بین بردن بی عدالتی در دست گرفت، نیویورک، که هرگونه آزادی را تجربه نموده از جمله آزادی فردی و کسب و کار و غیره، مستقیماً شاهد عملکرد شرکت های بین المللی است که دست در دست دولت های فاسد در سطح جهان حتی به شهروندان شهر و کشور خود نیز رحم نمی کنند

افراد پلیس در کنار میدان ناظراند. هنوز دستوری نرسیده است برای واکنش. اشغال وال استریت که با جماعتی حدود 200 نفر شروع می شود، در روزهای بعد بر تعداد آنان به گفته ی سی ان ان تا 10000 نفر افزوده می گردد و در روزی که تصمیم می گیرند از روی پل بروکلی به آن طرف رودخانه ی شرق نیویورک سیتی، به جزیره ی بروکلی بروند، پلیس 700 نفر را دستگیر می کند
یک سر این پل در جزیره ی اصلی نیویورک سیتی قرار دارد. جزیره ای که مانهاتاین، گرینویچ ویلیج و هارلم (محله ی سیاه پوستان) در آن واقع است. این پل پیاده رو و دوچرخه سواران بر روی پل عظیم خودرو قرار دارد. اطراف این پل را به ارتفاع دو متر با پوششی از جنس نیم پارچه - نیم نایلون پوشانده اند و هیچ راه در رویی وجود ندارد. لذا پلیس با بستن دو طرف به راحتی معترضین را دستگیر می کند. این پل یکی از نقاط بسیار شلوغ است که مردم و توریست ها در هر ساعتی از شهر از آن عبور می کنند. معماری زیبای آسمان خراش های مانهاتاین و هارلم و جزیره بروکلی در کنار طبیعت چشمگیر نیویورک سیتی در نقطه ای که رودخانه ی شرق و هودسن با هم تلاقی می کنند و جزیره ی کوچک آزادی و مجسمه اش را در بر می گیرد از دیدنی های جهان است. این همان نقطه ایست که اکنون به منطقه ی یا پارک باطری معروف است. در زمان انقلاب آمریکا محل دفاع از دشمن بود و سپس محل پذیرش مهاجرین انگلیسی و گرسنگان ایرلندی. نیویورک سیتی تاریخ پرشکوهی داشته است. شکوه و جلال این شهر که بر روی صخره ای در میان رودخانه ها و در جوار اقیانوس ساخته شده است، گذشته در تاریخ پرفرازش داشته است
هرچیزی از نیویورک شنیده بودم بجز از طبیعت یگانه اش. هنگام سفرم با قطار از شیکاگو به نیویورک است که این زیبائی را کشف می کنم. قطار از کنار دریاچه ی اِری، یکی از پنج دریاچه ی بزرگ بین آمریکا و کانادا، می گذرد و سپس از آلبانی، پایتخت ایالت نیویورک که در طی سه ساعت و نیم طول رودخانه ی عظیم هودسن را تا نیویورک سیتی از کنار آب طی می نماید؛ به گونه ای که گویی قطار از میان رودخانه که به دریا می ماند عبور می کند و از کنار درختان که شروع پائیز آنها را رنگارنگ ساخته است و غروب جادوئی آفتاب که کم کم در افق این رودخانه ی عظیم شکل می گیرد و آب که همچون مرداب انزلی در میان بیشه ها راه می یابد و آن سوی رودخانه را ناپیدا می سازد

هفته ی چهارم اشغال وال استریت به پارک واشنگتن در منطقه ی گرینویج ویلیج مانهاتاین منتقل شده است. آواز می خوانند شیپور می زنند. می گویند ما 99 در صدیم
معترضین در واشنگتن با پلیس به توافق رسیده اند که اعتراضات آنان تا چهار ماه دیگر در میدان آزادی در نزدیک خانه ی سفید ادامه بیابد
در بوستون معترضین می خوانند: " برای تحصیلات پول خرج کنید نه برای شرکت های بزرگ." آنان عملکردهای مالی وال استریت را "غیر مسئولانه، غیر قابل اعتبار و فاسد" می نامند
شهردار نیویورک سیتی مطرح کرده است که تا زمانی که اعتراضات قانونی باشد ما دخالتی نمی کنیم وگرنه اقدامات لازم را بجا خواهیم آورد

اکنون که این مطلب پست می شود، اغلب شهرهای بزرگ آمریکا و هم در دیگر کشورها صدای اعتراض گسترش یافته است
این جنبش افراد مشهور از جمله مایکل مور را نیز به خود جلب کرده است. باندها ی موسیقی گوناگون از جمله باند "کلاش" و آنتی فلاگ در این گردهم آیی ها شرکت داشتند. آنتی فلاگ که به دیدگاه های ضد شرکت های بزرگ معروف است، از جمله آواز زیر را می خواند


Anti-Flag
This is the end for you my friend

Seems every
Station on the TV
Is selling something no one
Can be

If every page was torn
From the magazine
Would cash still drive the
Media machine?

The products, damage
And pursuit are endless
Identity can leave you
Selfless

We will not witness
This anymore

This is the end
For you my friend
I can’t forgive. I won’t forget

On and on, we sing
Our songs for more
For more

Your eyes are open
But you can’t see
Your mouth is moving but
You don’t speak

A blitzkrieg of images
To break your will
I hope you choke on every

Pill

We will not witness
This anymore

On and on, we
Sing our songs and
On and on, the wars wage
On and on

No comments:

Post a Comment