Saturday, August 1, 2009


آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی
جلال ایجادی / در سایت رهیافت
استاد دانشگاه و عضو حزب سبز در فرانسه، یکی از فعالان بسیار ارزشمند کنفدراسیون بین المللی دانشجویان خارج از کشور در زمان محمد رضا شاه
پاریس، اول اوت 2009


پیش از این که مطلب جلال ایجادی را در سایت " رهیافت" بخوانید، به سه شعار زیرین که در روز 8 مرداد 1388 برابر با سی جولای 2009 در بهشت زهرا، مصلا و در بسیاری از خیابان های تهران و دیگر شهرستان ها داده شده است توجه کنید
مرگ بر جمهوری اسلامی
http://www.youtube.com:80/watch?v=4Q8uDYoTWvg

آزادی، استقلای، جمهوری ایرانی
http://www.youtube.com:80/watch?v=e0zquYsjE6k

خامنه ای قاتله، ولایتش باطله
http://www.youtube.com:80/watch?v=EwGOKeEYSA0


و ترانه ی بشکن، بسوزان، دود کن
http://www.youtube.com/watch?v=UhnHFARbnpk



هم چنین به مطلب " لائیسیته" که قبل از این مطلب توسط جلال ایجادی در سایت " رهیافت" به چاپ رسیده است توجه نمائید

جنبش مردم سرشار از نوآوری است. به پیش میرود، ژرف می شود، تند می شود و احکام فرتوت را زیر پا میگذارد. این جنبش در ابتدا گفت: "رای من کجاست؟" و یا "آزادی اندیشه، همیشه، همیشه"، با این شعار از انتخابات آزاد و دمکراسی سخن گفت. سپس گفت: "رهبر ما قاتله، ولایت اش باطله"، با این شعار ولایت فقیه را نفی و باطل اعلام کرد و بالاخره در هشت مرداد ( 30 جولای) در خیابان ها مردم فریاد زد: "آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی!". این شعار چکیده ی یک خواست ژرف وتاریخی است

آزادی
آزادی، زیرا استبداد سیاسی دینی، امیال، خواست ها وآرزوهای ایرانیان راپیوسته سرکوب کرد. حاکمان گفتند از عشق حرف نزنید، به مذهب و الله انتقاد نکنید، به خمینی و خامنه ای چپ نگاه نیاندازید، به مقدسات "توهین" نکنید، مشروب نوشیدن قدغن است، تصویرکشیدن حرام است، چهره ی زن به هنگام آواز در تلویزیون ممنوع است، انتقاد به ولایت فقیه مجاز نیست، پیراهن آستین کوتاه در خیابان آزاد نیست، موی زنان در خیابان نباید دیده شود، جانبداری از انقلاب مخملی جرم است، فعالیت احزاب و سندیکا ها آزاد نیست، تغییر دین قابل مجازات است، رسانه ها وروزنامه ها نمی توانند به نظام انتقاد کنند، جوانان ن میتوانند گروه موسیقی مدرن داشته و در رادیو وتلویزیون برنامه داشته باشند، بهائیان "فرقه ظاله" بوده و نباید موجود باشد، همجنس گرایان ضد فطرت بشری اند ومجازاتشان اعدام است، سایر ادیان نمی توانند همان امتیازاتی را داشته باشند که شیعیان دارند، زن نباید همان حقوقی داشته باشد که مرد دارا می باشد، شهدای کمونیست نمی توانند سنگ قبر خاص خود را داشته باشند، مجاز نیست که شهروندان به راحتی سر خاک مصدق بروند ومراسم برگزار کنند، اگر گناه کنید به دوزخ می افتید، و هزاران ممنوعیت ریز ودرشت دیگر. روشن است در هر جامعه قواعدی وجود دارد که یک سلسله از رفتارهای فردی یا گروهی را منع میکند. ولی آنچه که ویژه گی ایران است اینست که علاوه بر موانع رفتاری مانند هر کشور دیگر، حجم انبوهی از زمینه های عادی زندگی به قلمرو ممنوعه و مرگبار تبدیل شده است

در این جامعه ی بسته، انسان می آفریند تا زنده باشد و پویا بماند، ولی در همان زمان با یاس ها، محرومیت ها و افسوس ها درگیر است. استبداد مذهبی موجود حقوق شهروندی را نابود ساخته و روح شهروند را مچاله می کند، پریشان می سازد و آزرده می نماید، زیرا آزادی خفه شده است. در ایران روان انسانی زخمی و طغیانی است زیرا در فضای آزاد در گشت وگذار نیست. بدین ترتیب تمایل به آزادی یک گرایش عمیق بشمار می آید. شعار مردم ما برای کسب آزادی بیانگر دمکراسی خواهی آنهاست و پاسخی است به فقدان آزادی هائی که بر شمردیم. روشن است که ابزار دمکراسی همانگونه که منتسکیو می گوید قانون است، قانونی که متکی به عقل و نهاد قانونگذار است و براصل جدائی سه نهاد اداری و قضائی و فانونگذارقرار دارد

استقلال
استقلال، زیرا ایرانیان نسبت به وابستگی مستعمراتی و نو استعماری نفرت دارند. برای اینان سربلند بودن و اسارت بیگانگان را توهین بر تاریخ خود قلمداد کردن یک ارزش اساسی است. هزار و چهارصد سال پیش لشگر عرب به این سرزمین تاخت و ب اتجاوز وشمشیرو جزیه، اسلام و سلطه ی خلفای ستمگر راحاکم گردانید. پیکار های گوناگون و بسیار لازم بود تا حاکمیت ایرانی بر قرارگردد واستقلال به چنگ آید. تهاجم های متعدد دیگر با این خطر همراه بودند تا ایران اضمحلال پیدا کند ولی هویت و پایداری تاریخی این خطر را دور نگه داشت. در دورانی نزدیکتر روس ها وانگلیسی ها، وسپس شوروی ها و امریکائی ها به شیوه های نوین این استقلال را نشانه گرفتند. ولی خوشبختانه بزرگانی چون دکتر مصدق بودند تا با ملی کردن نفت به پیکار ادامه داده واراده ی استقلال طلبی وسربلندی را به جهانیان نشان دادند

ما بر این امر آگاهیم که چه در گذشته وچه امروز اقتصاد ایران بشکل بیمار گونه ای با نظام سرمایه داری جهانی پیوند خورده و سیاستمداران بی کفایت وتبه کار ثروت های بیشماری را ویران نموده اند। روشن است که استقلال سیاسی و اقتصادی به معنای قطع مناسبات با جهان نیست، بلکه بمفهوم اراده و تصمیم مستقلانه، عدم پذیرش تقسیم کار یک جانبه ی بازارجهانی و بازیگران آن و ایفای یک نقش بارز و واقعی وپیشاهنگ می باشد. زمانی که هشتاد درصد بودجه به درآمد نفتی وابسته است وشاخه های اساسی صنعتی از کار افتاده اند، هنگامی که نظامیان سپاه با کارچاق کنی و زد و بند با باند های داخلی وخارجی به جان این اقتصاد افتاده اند وبه لحاظ رشوه خواری و سوداگری و فساد، تولید کنندگان داخلی توان خود را از دست داده اند، استقلال توهمی بیش نیست. شعار استقلال خواستار سربلندی کشوری است که با اراده ای مستقل و با توجه به منافع ملت ایران، اقتصادی پایدار و مدرن، کیفیت زیست محیطی و سیاستی مبتنی بر همزیستی صلح آمیز در دستور خود قرار می دهد. امروز استقلال بیان خودمختاری در تصمیم و گفتگو وهمکاری با دیگران است، به معنای دوری از مکانیسم های مافیائی و فراهم نمودن شرایط توازن و تعادل روندهای اقتصادی و صنعتی می باشد. به طور قطع مفهوم استقلال باید دقیق بشود ولی آنچه که مردم با شعار خود می خواهند نه سلطه واشغال بیگانه، بلکه حاکمیت ملیست


جمهوری ایرانی
جمهوری ایرانی، زیرا تظاهرکنندگان جمهور و تجلی اراده مردم را می خواهند و نه ولایت فقیه و دیکتاتوری خامنه ای، ونه سلطنت و قدرت فردی پادشاه. جمهوریتی که آنان می خواهند نه اسلامی و مذهبی، بلکه لائیک است. شعار می گوید جمهوری ایرانی و بطور مسلم این امر از دو عامل تبعیت دارد. یکی آهنگ شعار و موزون بودن آنست. ایرانی جای اسلامی می نشیند و در اذهان با حفظ همان آهنگ، یک جابجائی اساسی و گسست را اعلام می دارد. دوم اینکه پسوند اسلامی برداشته می شود تا جنبه ی دینی آن حذف گردد. این حذف بیان لائیسیته ویا جدائی اسلام از حکومت است. نتیجه ی سی سال حکومت سیاسی اسلامی برای جامعه ی ایران چیست؟ اجرای احکام شرعی، تبلیغات اسلامی رسانه ها، انتشار انحصارطلبانه ی مکتب فقهی شیعه و خرافات و جعلیات شیعی در تمام سطوح جامعه، مجازاتهای بدنی شرعی از شلاق تا قصاص واعدام، همه وهمه جز فلاکت وعقب گرائی وتخریب برای جامعه ی ما حاصل دیگری نداشت. به نام اسلام جامعه را خفه کردند، اقتصاد را به کج راه کشاندند، نظامیان پاسدار و بسیجی سرکوبگر را در قلب سیستم دولتی قرار دادند، به صدور انقلاب اسلامی و تقویت تروریسم جهانی اقدام نمودند و چهره ی ایران و ایرانی را در عرصه ی بین المللی خدشه دار ساختند. رنج جامعه ی ما از دینی است که در قدرت است

سی سال حکومت مذهبی یعنی سی سال پشت کردن به حقوق بشر و تجددگرائی، یعنی سی سال استبداد و اقدام علیه دمکراسی. تمامی حکومت های دینی استبداد گرا و فساد گرا بوده اند. زیرا دفاع از حقیقت قدسی در راس قدرت بناچار به توتالیتاریسم می گراید واین امر عدم شفافیت و حرکت تاریک خانه ای را دامن زده و فساد را گسترش می دهد. طی این سی سال اعدام ها و از جمله اعدام های سال شصت را از یاد نبریم، قتل های زنجیره ای روشنفکر و هنرمند را فراموش نکنیم، سرکوب زنان و دانشجویان را از خاطر نبریم، کشتار تظاهرکنندگان جنبش سبز و ندا وسهراب ها را بیاد داشته باشیم و می دانیم که همه ی این خشونت ها توجیه مذهبی - سیاسی داشته اند. مدافعان دینی سلطه گر بنام ایدئولوژی اسلامی کشتند تا از منافع اجتماعی و اقتصادی و مذهبی خود دفاع کنند
جمهوری اسلامی با این پرونده ی سیاه مورد قضاوت تظاهرکننده قرار می گیرد. مسلماً زمانی که دمکراسی بر قرار باشد، جمهوری نیازمند هیچ پیشوند و یا پسوند ی نیست. لیکن در این لحظه ی تاریخی نه گفتن به دیکتاتوری با نه گفتن به اسلامی بودن حکومت همطراز است. جمهوری ایرانی بیان آرزوی جدا کردن اسلام از حکومت در ایران است. آنانی که در ایران این شعار را می دهند خوداکثریت مسلمان بوده و یا از خانواده های مسلمان می باشند. آنان در ایمان قلبی خود صادق هستند، لیکن نفرت آنان به رژیم جمهوری اسلامی بیکران است و آنان مخالف اسلام حکومتی می باشند. سلطه ی دین بر سیاست دولتی منفی است و هر گروه بندی اجتماعی حاکم برای منافع خود بناگزیر دین و ایدئولوژی را برای تحمیق وسرکوب به خدمت میگیرد. پس دین را باید از قدرت به کنار نهاد تا میل تمام خواهانه اش به جامعه تحمیل نشود و حاکمان نیز فرصت طلائی سوء استفاده کردن از مذهب را نیابند

طی سی سال، روشنگران وآزادیخواهان لائیک برای نقد حکومت دینی تلاش ورزیدند، در خارج از کشور نیروهای سیاسی متعدد و روشنفکران چپ و اکولوژیست و ملی گرا لائیسیته و جدائی دین از دولت را توضیح داده وتبلیغ نمودند و امروز در دل جامعه ی ایران و در بطن یک راهپیمائی مردمی در مرداد هزار وسیصد وهشتاد وهشت ، شعار جمهوری ایرانی در تقابل با جمهوری اسلامی مطرح می گردد. بدین ترتیب آنچه را که رژیم حاکم ، یا رهبران انتخاباتی مانند آقای موسوی و یا برخی از تشکلات سیاسی اپوزیسیون رژیم نمی خواستند، روی میدهد. روشن است که این اولین بیان آشکار این خواست می باشد و هنوز در جامعه از گستردگی برخی شعارهای دیگر برخوردار نیست، ولی اگر تابوئی بود شکسته شد و اگر هراسی در بیان شعار بود این هراس فروریخت.

به منظور آشنائی با اهداف سایت "رهیافت" به دو سرمقاله ی فارسی و انگلیسی و گفت و گو با آقای کاظم کردوانی مراجعه فرمائید

No comments:

Post a Comment