Friday, January 15, 2010

بیانیه ی
«پشتیبانان سکولار جنبش سبز ایران»
ما ایرانی بی تبعیض می خواهیم






گروهی از فعالین سیاسی دموکرات و سکولار در آمریکا و اروپا بیانیه ی مشترکی در مورد خواست های خود منتشر کرده اند
1
پیشگفتار و فراخوان
ایرانیان و هموطنان سرافراز
ما، امضاء کنندگان این بیانیه، بخشی از پشتیبانان سکولار حامی جنبش سبز، دریافته ایم که در لحظاتی قرار داریم که باید بر اساس وظیفه ی گریزناپذیر تاریخی خود گزینه ای را که می پنداریم صلاح آینده ی سرزمین مان در تحقق آن نهفته است پیش روی ملت بزرگ ایران و شرکت کنندگان در جنبش غرور آفرین سبز ملت مان قرار دهیم
ما باور داریم که سی سال قانون شکنی، ایجاد خفقان، نابودی آزادی بیان، برقراری زندان های عقیدتی، اعمال شکنجه، انجام قتل های زنجیره ای و کشتارهای دسته جمعی، و بی اعتنائی به تک تک مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیون های بین المللی، این نکته را روشن ساخته است که نظام فعلی مسلط بر ایران، در تمامیت ساختارها و قانون اساسی اش، مشروعیت و حقانیت خود را بکلی از دست داده است
ما، بی آنکه منکر احتمال ضروری شدن پذیرش دوران گذاری تدریجی و بی خشونت به سوی متحقق شدن خواست های خود باشیم، فکر می کنیم که هر گونه گذاری باید دارای هدف مشخصی باشد که خواست های ما بر اساس آن تهیه شده و، در نتیجه، تنها راه چاره برای نجات سرزمین مان از انواع بحران های فعلی را انحلال کامل حکومت موجود و به رای گذاشتن نوع حکومت آینده، و گزینش نمایندگان مجلسین موسسان و شورا، و دولت آینده ی ایران از طریق یک سلسله انتخابات آزاد، و زیر نظارت نهادهای بین المللی می دانیم
ما فهرست باورها و خواست های خود برای آینده ی کشورمان را به صورتی فشرده در بخش دوم این نامه آورده و، با ایجاد یک دبیرخانه و سایت اینترنتی که فقط عهده دار مسئولیت ایجاد ارتباطات شبکه ای و تبادل افکار و ایده ها بوده و می کوشد تا همگان را در جریان فکرها و نظرهای نیروهای سکولار ایران قرار دهد، از همه ی ایرانیانی که خود را با ما همدل و همراه می یابند دعوت می کنیم تا با امضاء کردن این بیانیه ـ حتماً با نام های حقیقی خود ـ به ما بپیوندند. هموطنان! ما کم جمعیت و ناتوان نیستیم اما پراکندگی مان کارائی را از ما می گیرد. در این راه هیچ نیازی به کنار گذاشتن عقیده و سلیقه و مذهب و مکتب شخصی کسی وجود ندارد. مسلمانان شیعه و سنی، زرتشتیان، مسیحیان، بهائیان، کلیمی ها، و بی دینان و منکران مابعد الطبیعه همگی می توانند، در راستای ایجاد فضای تساهل و تحملی که همزیستی همگانی را تضمین می کند، خود را سکولار دانسته و برای تحقق خواست های مندرج در این بیانیه به صفوف ما بپیوندند
ما همچنین از صاحبان رسانه های مختلفی که خود را سکولار می دانند دعوت می کنیم تا با پیوستن به ما امکان ایجاد شبکه ی قدرتمندی از رسانه های طرفدار سکولاریسم را فراهم آورند تا بتوان به کمک آن صدای خواست های راستین ملت ایران در سراسر جهان منعکس ساخت. هموطنان! مقصد دور نیست اگر ما راه آینده را با دوستی و اعتقاد به همزیستی همدلانه طی کنیم
11
خواست های ما و دلایل مطرح شدن شان

1
بنظر ما، مشکل اصلی و تاریخی ملت ایران تحمل رنج مدام ناشی از سلطه ی انواع تبعیض ها بوده است. ما ایرانیان همواره از تبعیض در مورد عقاید، مذاهب، ادیان، جنسیت، قومیت، زبان، ارزش های فرهنگی، و فرصت های اجتماعی خود رنج برده ایم و این امر به خصوص بخاطر اعلام «مذهب رسمی» در قانون مشروطه و نیز در سه دهه حکومت گروه روحانیون فرقه ی تشیع امامی بر کشورمان، بشدت افزایش یافته است
2
ما چاره ی این مشکل تاریخی را در ساختن جامعه ی نوینی می بینیم که بر اساس قوانین ناشی از اراده ی عموم مردم اداره شده و «همه ی ایرانیان» را فارغ از هر گونه هویت مذهبی، قومیتی، جنسیتی، زبانی و فرهنگی، به یکسان و بی هیچ تبعیضی نگریسته و داد و عدالت و امکانات و منابع را بر همگان ارزانی دارد
3
ما معتقدیم که ایرانیان، بعنوان مالکان حقیقی کشورشان، باید از همه ی حقوق مندرج در اعلامیه ی حقوق بشر، بدور از هرگونه شرط مذهبی یا غیر مذهبی، برخوردار باشند و حکومت آینده ی ایران باید همه ی مفاد کنوانسیون های بین المللی را که متضمن برابری جنسیتی، ممنوعیت تبعیض، شکنجه، اعدام، زندان عقیدتی ـ سیاسی، و محرومیت از خدمات آموزشی و بهداشتی اند بدون هیچ اما و چرا و شرطی پذیرفته و رعایت کند
4
ما اعتقاد داریم که شرط وجود «ایرانیان» برقراری و حفظ یک ایران یکپارچه است و معتقدیم که اعمال تبعیض های گوناگون مهمترین عامل به خطر افتادن یکپارچگی کشور بوده و میل جداسری را در گروه های مختلف اجتماعی بیدار می کند. ما باور داریم که استمرار این یکپارچگی را تنها برانداختن انواع تبعیض های قومی و سرزمینی و فرهنگی تضمین می کند
5
ما اعتقاد داریم که «ایرانی بودن»، علاوه بر جنبه های حقوقی و قانونی اش، یک باور برخاسته از «هویت ملی ـ تاریخی» ما است که تبعیض می تواند ویرانگر آن باشد. لذا، معتقدیم که توجه به میراث های گوناگون فرهنگی «همه ی ایرانیان»، در همه ی ادوار تاریخ این کشور، مهمترین اقدام در راستای حفظ و تقویت یک حس عمیق پیوند خوردگی با هویت ایرانی بشمار می رود. در عین حال، ما آگاهی انتقادی و بدون تبعیض از تاریخ گذشته، بدون انکار حتی لحظه ای از این سرگذشت را، یکی از شروط حفظ هویت ملی ایرانیان و بهم گره خوردن و پیوند یافتن همه ی گوناگونی های این ملت می دانیم
6
ما معتقدیم که ایران در صورتی متعلق به همه ی ایرانیان خواهد بود که هیچ فرد و گروهی از لحاظ مالکیت بر حاکمیت و اداره ی مملکت و برخورداری از مواهب آن بر دیگران برتری نداشته و دارای امتیار ویژه ای نباشد. درهای همه ی مناصب کشوری و لشگری باید بر همه ی ایرانیان گشوده باشد و هیچ کس را نتوان برای احراز مشاغل و مناصب انتخابی و انتصابی بخاطر نوع عقیده و مذهب و زبان و قومیت و جنسیت اش از این امکانات محروم ساخت
7
ما معتقدیم که مهمترین راه حل «پذیرش تفاوت ها در فضائی بی تبعیض» استقرار شایسته سالاری در کشور است چرا که اعمال هرگونه معیار دیگری در گزینش ها و انتصاب ها به برقراری تبعیض می انجامد
8
ما منابع و منافع ملی را از آن همه ی ایرانیان می دانیم، و در عین حال بنا بر اصل احترام به فردانیت انسان ها و حق آنها در برخورداری از ثمره ی تلاش هاشان در طول زندگی، مالکیت خصوصی را محترم داشته اما، در عین حال، اعتقاد داریم که، بنا بر اصل «عدم تبعیض»، هیچکس نمی تواند بخاطر دست آوردهای مادی خود از امتیازات اجتماعی خاصی برخوردار باشد. نیز همان اصل ایجاب می کند که سیاست های کشوری همواره در راستای ایجاد تعدیل اجتماعی تنظیم شوند
9
آشکار است که «رفع تبعیضات مختلف از یک جامعه ی رنگارنگ و متنوع» متضمن آن نیز هست که هیچ گروه و قشر اجتماعی نتواند ارزش های خاص خود را بر دیگران تحمیل کرده، شهروندان کشور را به درجات مختلف تقسیم نموده، و امکانات کشور را بر حسب این تقسیمات بین آنان توزیع کند. بدین دلیل، ما خواستار حکومتی غیر مذهبی و غیر مکتبی هستیم که فقط ترجمان خواست ها و نیازهای «همه ی ایرانیان» و مجری تصمیمات نمایندگان همه ی آنان در مجالسی قانونگزار باشد که نمایندگانشان بدون هیچ نظارت و دخالت تبعیض آمیزی برگزیده شده باشند
10
ما معتقدیم که یکی از نشانه های همزیستی آن است که هیچ گروهی نتواند ارزش ها، مناسبت ها و اعیاد و سوگواری های خود را بر دیگر گروه ها تحمیل کند. ما این «مناسبت ها» را اختصاصی و گروهی دانسته و، در عین حفظ احترامی معمولی نسبت به آنها، معتقدیم که دیگران نباید مجبور به رعایت ملاحظاتی در موردشان باشند
11
ما می دانیم که رنگارنگی یک جامعه در عین حالی که وجود چتر گسترده ی بی تبعیضی را ایجاب می کند، ضرورت توجه به نیازهای انحصاری قشرهای اجتماعی مختلف را نیز با خود می آورد. پس، لازمه ی پذیرش کثرت و تنوع، برسمیت شناختن اختیارات درونی گروه های بزرگ و کوچک اجتماعی نیز هست و اعمال هرگونه تحمیل در مورد مذهب، زبان، ارزش های فرهنگی، و نیز کوشش برای ایجاد یک شکلی تبعیض آفرین و تمرکز بی قاعده به تبعیض، نارضایتی، و پیدایش نیروهای گریزان از همزیستی می شود و باید ممنوع گردد
12
عدم تبعیض ایجاب می کند که در کشور ما هیچ مقامی نتواند غیرمسئول و غیرپاسخگو به مردم و نمایندگانشان باشد و خود را تافته ای جدا بافته تلقی کند. هرکس بقدر مسئولیتی که می پذیرد مسئول و پاسخگو به ملت است
13
. ما سخت به اهمیت «تحزب» در کار سیاسی معتقدیم و همگان را به عضویت در احزاب گوناگون تشویق می کنیم. در عین حال، معتقدیم که کار یک حزب سیاسی کوشش برای تحمیل ایدئولوژی، مکتب و مذهبی خاص بر نظام حکومتی و زندگی اجتماعی نیست بلکه هر حزب می تواند، با تکیه بر دیدگاه های عقیدتی خود، اما در چهارچوب آزادی های دموکراتیک و سکولار، «برنامه» های مختلفی را به مردم رأی دهنده عرضه نماید. همچنین، هر حزب نشسته در قدرتی باید بداند که خادم «همه ی ایرانیان» است و نمی تواند بین اعضای خود با دیگران تفاوت و تبعیض قائل شود. همچنین، بمنظور جلوگیری از بروز استبداد حزبی، هیچ شخصیت و حزبی نمی تواند برای همیشه در قدرت بماند و همه ی گردانندگان کشور بصورتی ادواری و مدتمند برای انجام وظایف خود برگزیده می شوند و در دوران کار خود همگی مستخدمین و خدمتگذاران ملت محسوب شده و در موقعیتی نیستند که از لحاظ حقوق اجتماعی خود را بالاتر از تک تک آحاد ملت ایران بدانند
14
در ایران بی تبعیضی که ما می خواهیم ملت همواره باید از حق بازبینی، انتقاد، اعتراض، اجتماعات مسالمت آمیز و اعتصاب های قانونی بوسیله ی نمایندگان برگزیده ی خود برخوردار باشد. به موازات این امر، آزادی مطبوعات و رسانه ها باید بوسیله ی حکومت قانونی تضمین و حمایت شود. رسیدگی به هرگونه شکایتی در مورد مطالب پخش شده از سوی رسانه ها با قوه ی مستقل قضائی است و دولت ها باید حق دخالت در این امور را نداشته باشند. همچنین آزادی بیان ایجاب می کند که در سطح ملی، هیچ امری بجز یکپارچگی کشور، آزادی مردمان، و برقراری نهادهای دموکراتیک «مقدس» نباشد اما همین امور اخیر نیز، با توجه به قداست زمینی شان، «انتقاد ناپذیر» نبوده و کسی را نمی توان از عرضه ی انتقاد نسبت به آنها منع کرد
15
ما معتقدیم که نیروهای مسلح کشور و نیروهای انتظامی و فرماندهان آنان نباید حق شرکت در فعالیت های سیاسی و اقتصادی را (مگر در حد حقوق شهروندی و امکانات شخصی و بدون استفاده از هرگونه رانت حکومتی یا نظامی) دارا باشند و لازم است که موظف به اجرای وظایف قانونی خود بوده و از دولت منتخب ملت اطاعت کنند
آمریکا
هما احسان: ژورنالیست و فعال سیاسی ـ دکتر صدرالدین الهی: نویسنده و ژورنالیست ـ امیل ایمانی: نویسنده و مفسر سیاسی ـ دکتر محمد پروین: فعال حقوق بشر - دکتر هرمز حکمت: حقوقدان، ژورنالیست، فعال حقوق بشر ـ بیژن خلیلی: ناشر و پژوهشگر ـ حسن داعی: نویسنده و پژوهشگر ـ حمیدرضا رحیمی: شاعر و طنزنویس ـ شیرین طبیب زاده: ژورنالیست ـ دکتر سیاوش عبقری: فعال سیاسی و استاد دانشگاه ـ دکتر شهلا عبقری: نویسنده و استاد دانشگاه ـ سام قندچی: نویسنده و آینده نگر ـ عبدی کلانتری: نویسنده و ژورنالیست ـ حسن ماسالی: نویسنده و فعال سیاسی ـ تقی مختار: کارگردان، نویسنده، ژورنالیست ـ سیروس مروستی: فعال سیاسی ـ بهمن مقصود لو: نویسنده و فیلمساز ـ شکوه میرزادگی: نویسنده و ژورنالیست ـ دکتر مسعود نقره کار: نویسنده و تحلیلگر سیاسی - دکتر اسماعیل نوری علا: نویسنده و جامعه شناس
آلمان
ویکتوریا آزاد: نویسنده و فعال حقوق بشر ـ شهلا آقا پور:هنرمند و مدرس دانشکده هنر ـ فریدون احمدی: فعال سیاسی ـ مهدی استعدادی شاد: نویسنده و فیلسوف ـ نیلوفر بیضایی: نویسنده و کارگردان تئاتر ـ پریوش تجدد: نویسنده و کارگردان ـ اسد سیف: نویسنده ـ شهلا فرید: نویسنده و فعال سیاسی ـ ناصر کاخساز:نویسنده و فعال سیاسی ـ ناصر کرمی: فعال سیاسی و نویسنده ـ توتیا ولی اوغلی: فعال سیاسی ـ مهندس مینو یوسفی: فعال سیاسی ـ مهندس هادی یوسفی: فعال سیاسی و حقوق بشر
کانادا
نسرین الماسی: ژورنالیست و فعال حقوق زنان ـ بهرام بهرامی: عکاس و ژورنالیست ـ حسن زرهی: نویسنده و سردبیر نشریه شهروند ـ حسین شرنگ: شاعر و نویسنده ـ نادر کاکاوند: نویسنده و فعال سیاسی
فرانسه
دکتر جلال ایجادی: جامعه شناس و استاد دانشگاه ـ دکتر بتول عزیز پور: نویسنده و شاعر ـ ویدا فرهودی: شاعر و مترجم ـ دکتر فرهنگ قاسمی: نویسنده و رئیس اتحادیه مدارس عالی - حسین لاجوردی: نویسنده و رئیس انجمن پژوهشگران
انگلستان
افشین بابازاده شاعرو فعال بشر - دکتر رضا حسین بر: تحلیلگر سیاسی و مدیریت ـ شیرین رضویان: شاعر و فعال حقوق بشر
سوئد
دکتر تورج پارسی: ایرانشناس و استاد تاریخ ـ اسفندیار منفردزاده: آهنگساز و فعال سیاسی


نام گروه هایی که بیانیه را امضا کرده اند: حقوقدانان جنبش سبز ایران - به اتفاق آرا


نشریات اینترنتی که بیانیه را امضا کرده اند: سایت شکوه میرزادگی: سکولاریسم نو


روز۱۴ ژانویه ـ ۲۴ دی

Wednesday, January 13, 2010

کاروان حقوق بشر برای ایران

اطلاعیه شماره 2

جمعیت پشتیبانی از
جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران - برلن



هم میهنان عزیز

همان طور که در فراخوان 14 آذر 1388 ، 5 دسامبر 2009
برای سامان دهی کاروان حقوق بشر برای ایران به مناسبت بررسی کارنامه حقوق بشر ایران در شورای حقوق بشر سازمان ملل به اطلاع شما رساندیم
در روزهای 15 و16 و 17 فوریه 2010 در مقر سازمان ملل متحد در ژنو ، شورای حقوق بشر سازمان ملل، در هفتمین نشست خود به بررسی وضعیت حقوق بشر ایران خواهد پرداخت

با توجه به اهمیت و نزدیکی برگزاری این نشست و ضرورت افشای همه جانبه ی نقض حقوق بشر به دست جمهوری اسلامی و تجاوزات آشکار این حکومت علیه حقوق مسلم مردم ایران می بایستی فعالیت های تدارکاتی ما مشخص ترشود و همآهنگی بیش تری برای پیش برد این کارزار حقوق بشری سامان پذیرد

در این زمینه پیش نهاد می کنیم

که در هر شهر با توجه به وضعیت آن و امکانات موجود در محل ، کمیته ی مشترکی از مجموع تشکل های مدنی وفعالان سیاسی و ایرانیان آزادی خواه تشکیل شود تا نمایندگان این کمیته ها بتوانند در سطح هر کشور فعالیت های مشترکی را (به ویژه در خصوص حرکت کاروان به سوی ژنو) پایه ریزی کنند و به پیش ببرند

فعالیت های سازمان دهی شده در کشورهای مختلف به اطلاع یک دیگر رسانده شود تا دریکی از روز های یاد شده به شکل اعتراضات همآهنگ شده ی جهانی ( میتینگ یا تظاهرات ) تجلی کند

در هفته هایی که پیش از این نشست پیش رو داریم ، در هر محل ، با توجه به موقعیت و امکانات آن ، با نمایندگان پارلمان ها ، احزاب ، سند یکاها ، مطبوعات ، ... تماس های فوری و منظم برقرار شود با بیان خواست ها ی معین و مشترک به دو منظور اساسی
یک: فراهم آوردن زمینه ی موضع گیری نمایندگان کشورهای شرکت کننده در این نشست علیه نقض حقوق بشر در ایران و دفاع از مبارزات کنونی مردم ایران
دو: رسانه ای کردن هر چه بیش تر تجاوزات آشکار و ضد انسانی حکومت ایران علیه حقوق مسلم مردم ایران و پشتیبانی از خواست های به حق مردم ما

حضور در مقر سازمان ملل متحد در ژنو ( محل برگذاری نشست ) و در نیویورک به عنوان یکی از شکل های بارز و نمادین کاروان حقوق بشر برای ایران سازمان دهی شود وبا همآهنگی یک دیگر در هر چه بهتر برگذار شدن آن بکوشیم
همان طور که در فراخوان پیشین بیان کردیم
پیش نهاد می کنیم فعالیت های خود در زمان برگزاری این نشست را به طور اساسی برپایه ی پنج خواست سازمان دهی کنیم
1
اعتراض به سرکوب و شکنجه و تجاوزو اعدام در ایران
2
آزادی بی قید و شرط کلیه ی زندانیان سیاسی جنبش اخیر مردم ایران و دیگر زندانیان سیاسی ، عقیدتی ایران
3
اعزام فوری هیئتی از طرف سازمان ملل متحد برای بررسی وضعیت زندان ها و زندانیان ایران
4
تعیین گزارشگر ویژه حقوق بشر برای ایران از سوی سازمان ملل
5
ملزم کردن حکومت ایران به رعایت مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر ( که خود یکی از امضا کنندگان آن بوده است ) از سوی سازمان ملل

ما از کلیه ی هم وطنان و کلیه ی نهادهای مدنی ایرانی خارج از کشور دعوت می کنیم با هماهنگی هرچه بیش تر با یک دیگر ، این نشست را به موقعیتی برای افشای تجاوزات گستاخانه و ضدانسانی حکومت ایران به حقوق مسلم مردم ایران و دفاع از مطالبات و مبارزات حق طلبانه و دموکراتیک زنان و مردان و جوانان میهن مان تبدیل کنیم
ما به سهم خود آمادگی مان را برای همآهنگی فعالیت هایمان در این کارزار حقوق بشری از هر نظر اعلام می کنیم
سپاس گزار خواهیم بود چنان چه نظرها و پیش نهادهای خود را با ما و به این نشانی در میان بگذارید
bashariranberlin@yahoo.com

جمعیت پشتیبانی از
جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران - برلن

روز 21 دی ماه 1388
برابر با 11 ژانویه 2010

Monday, January 11, 2010

فراخوان برای سامان دهی

کاروان حقوق بشر برای ایران

به مناسبت بررسی کارنامه حقوق بشر ایران

در شورای حقوق بشر سازمان ملل

ماه فوریه 2010
جمعیت پشتیبانی از جنبش
دموکراسی خواهی مردم ایران - برلن
هم میهنان عزیز
در ماه فوریه 2010 در مقر سازمان ملل متحد در ژنو ، شورای حقوق بشر سازمان ملل ، در هفتمین نشست خود به بررسی وضعیت حقوق بشر ایران خواهد پرداخت
زمان برگزاری این نشست یکی ازبهترین فرصت ها ست برای یادآوری و دفاع از حقوق پایمال شده ی ملت ایران و افشای حکومت کودتا و جلب پشتیبانی بین المللی برای مردم ایران
نقض بی پروا وهمه سویه ومدام حقوق بشر در ایران به دست حکومت اسلامی در این سی سال آن چنان روشن است و آشکار و شواهد و مدارک در این زمینه آن قدرگسترده و بازتاب یافته است که نیازی به شرح همه جانبه ی آن در این فراخوان نیست ؛ تنها به اختصار یاد می کنیم از اعدام زندانیان سیاسی در سال های اول دهه 60 ، کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 ، سرکوب و کشتار دانشجویان در 18 تیر، قتل های زنجیره ای ، ترور مخالفان در خارج کشور ( نمونه ی بارز آن کشتار میکونوس) ، سرکوب و شکنجه و تجاوزو اعدام زنان و مردان و جوانان آزاده ی ما در جنبش اخیر مردم ایران

ما برآنیم که در زمان برگزاری این نشست ، یک بار دیگر همان گونه که پس از کودتای انتخاباتی 22 خرداد 88 عمل کردیم ، همه ی ایرانیان آزادی خواه خارج کشور می بایست دست در دست یک دیگر و در دفاع از ملت شریف ایران برخیزیم و به مردم ایران نشان دهیم که تنها نیستند و ما پاره ای از تن آنان هستیم

ما براین گمانیم که دراین موقعیت با فعالیت های گوناگون و به شکل های مختلف و تا حد امکان مشترک ، به نام کاروان حقوق بشر برای ایران می توانیم موج بزرگی از حرکت های اعتراضی را سامان دهیم و یک بار دیگر صدای مردم ایران را که روزگار فاجعه باری را می گذرانند به گوش جهانیان برسانیم و از دولت های بزرگ به ویژه آمریکا واروپا بخواهیم که در مناسبات خود با حکومت ایران – که موضوع « اتم » را تنها مشکل خود می دانند و در عمل نقض باور نکردنی حقوق بشر در ایران را موضوعی « داخلی » تلقی می کنند – به این امرمهم و حیاتی توجه ی ویژه داشته باشند
ما پیش نهاد می کنیم فعالیت های خود در زمان برگزاری این نشست را به طور اساسی برپایه ی پنج خواست سازمان دهی کنیم
1
اعتراض به سرکوب و شکنجه و تجاوزو اعدام در ایران
2
آزادی بی قید و شرط کلیه ی زندانیان سیاسی جنبش اخیر مردم ایران و دیگر زندانیان سیاسی ، عقیدتی ایران

3
اعزام فوری هیئتی از طرف سازمان ملل متحد برای بررسی وضعیت زندان ها و زندانیان ایران
4
تعیین گزارشگر ویژه حقوق بشر برای ایران از سوی سازمان ملل

5
ملزم کردن حکومت ایران به رعایت مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر ( که خود یکی از امضا کنندگان آن بوده است ) از سوی سازمان
ملل


فعالیت های ما در زمان این نشست ، با توجه به وضعیت و امکانات هر شهر و هر کشور ، می تواند حوزه های گسترده ای را در بر بگیرد

برگزاری مصاحبه های مطبوعاتی ؛ فعالیت های مشترک با سازمان های حقوق بشری و عفو بین الملل ، اتحادیه های اهل قلم ، هنرمندان و نویسندگان و دانشگاهیان ؛ تماس با پارلمان ها و احزاب سیاسی و سندیکاهای کارگری و حرفه ای ؛ اعتصاب غذا ؛ تظاهرات ؛ حضور در مقر سازمان ملل متحد در ژنو ( محل برگزاری این نشست ) و در نیویورک با کاروان هایی به همین نام

و ما از کلیه ی هم وطنان و کلیه ی نهادهای مدنی ایرانی خارج کشور دعوت می کنیم با هماهنگی هرچه بیش تر با یک دیگر ، این نشست را به موقعیتی برای افشای تجاوزات گستاخانه و ضدانسانی حکومت ایران به حقوق مسلم مردم ایران و دفاع از مطالبات و مبارزات حق طلبانه و دموکراتیک زنان و مردان و جوانان میهن مان تبدیل کنیم
ما به سهم خود و در حد امکانات خویش آماده ی همانگی فعالیت های خود و همکاری هستیم
سپاس گزار خواهیم بود چنان چه نظرها و پیش نهادهای خود را با ما و به این نشانی در میان بگذارید
bashariranberlin@yahoo.com

جمعیت پشتیبانی از جنبش
دموکراسی خواهی مردم ایران - برلن
روز 14 آذر 1388
برابر با 5 دسامبر 2009

Thursday, January 7, 2010

میر حسین مردی ناتمام

Siavash.Sh


در فراگرد تاریخ کسانی موجب تحول گردیده اند که بر بیم و هراس خود غالب شده و برای کمالی نظرگیر تلاش کرده اند .تاریخ بیاد ندارد انسان هایی ناتمام را که مرز های نیکی و زشتی رانمی شناسند و در میان مایگی می ایستند
پویش بسوی نیک بختی و کرانه های فروزان شادکامی همراه با اراده ای معطوف به عمل عزمی خلل ناپذیر را نیز می طلبد . شاید این گمانه از همان روی متبادر به ذهن می گردد که در برابر نهادن دیکتاتوری با شخصیت های انسانی و مدارا گر ...همیشه دیکتاتوری پیروز میدان است. همچنان که در تقابل میان شرف و نانجیبی ، اهریمن صفتی غالب می گردد
میر حسین ما ، نیز گویا در وضعیتی پاراداکس گون واقع شده است . میر رئیس جمهور ، پای در آب و سر در آتش دارد ، انگار با هر تپش قلب می کوشد از شرایطی که در ان قرار گرفته بگریزد
میر حسین بنا به پایگاه اجتماعی و خواستگاه فکری متعلق به جمهوری اسلامی می باشد و در عین حال به سبب فشار های هنجاری ناچار نیمی از وجود خود را در میانه ی جنبش آزادی خواهی گذارده و کوشش می کند که با تدبیری از این شرایط بگریزد
میر حسین اکنون کوشش می کند با کاهش خواست های جمعی و فراتر از خردملی پیکر گنداب شده ی جمهوری اسلامی را نگه داشته و از آن امام زاده ای مقدس برآورد . کوششی که منتهی به بازداشت وی از همراهی با جنبش شده و او را به پیروی از خرد ملی به سبب وحشت از تبعات دیکتاتوری واداشته است
میر حسین مردی ناتمام است ، موجودی که سازگاری با محیط پیرامونی را از دست داده و قادر به هماهنگی خود با پدیده ها نیست .میر حسین همچون دیگر اصلاح طلبان قصد آن دارد که اختلاطی از آزادی نیمه با دیکتاتوری ناتمام بسازد و قابلیتی بیابد که برای هر گونه رفتاری قابلیت تفسیر داشته باشد
نگاره های فکری میر حسین ریشه در اندیشه ی نهان گرای نسلی دارد که هنوز گمان دارند که مردم ایران همان سنت گرایان عقب مانده ای هستند که توان درک سازه های مدرن را نداشته و انطباق پذیری با شرایط ندارند . این نسل ناتمام همچنان باور دارند که به سبب بیسوادی و نادانی خرد ملی باید با ریاکاری ( تناقض ) میان گفتمان با کردار – پارادکس میان کارکرد با اندیشه موجودی خوفناک و موهوم طراحی و تدبیر نمایند که بتواند پاسخگوی تمامی طبف های فکری اجتماعی باشد
نگاره های این گروه بر این پایگاه استوار است که بیشتر از تمامی مردمان کشور دانایی داشته و تجاربی گرانسنگ به همراه دارند . در واقع شالوده ی این تفکر همسانی گسترده ای با زیرساخت های اندیشه های دیکتاتوری دارد که برای خود به علت باور به خرد افزون تر کاست قدرت را شکل می دهند
هرگاه که اندیشه ای بر پایه ی تفاوت میان خود و دیگران عملگرایی کند بی تردید باعث شکل گیری کاست قدرت دیگری شده که دیگر مردمان را اجازه ی ورود نمی دهد
از دیگر سوی ناتمامی شخصیت و هویت فکری عاملی است که همواره با تردید و پریشانی کارکرد های مشتت و ناهنجاری عرضه کرده و موجب می گردند که در پیامد کارکرد هایشان همیشه نوعی از افراط گرایی خشن عمل گرا زایش یابند
برآیند ناتمامی رفتار ها – آرمان ها – کارکرد ها ، پرورش خشونت های عمل گرای دیکتاتوری را به همراه دارد که با قاطعیت سامانه های مقتدری را می سازند
بدین لحاظ چنان چه درصدد تربیت و زایش دیکتاتوری و دگماتیسم باشیم، نیاز خواهیم داشت ساز و کار های ناتمام را برگزینیم. آیا بیش از 70 درصدد جمعیت ایران که جوانانی فرهیخته و خردورز بوده و آرمان های شکوهمندی دارند ظرفیت درک و هماهنگی با دمکراسی و حقوق بشر پهن پیکر را نداشته و آن قدر زبون و نا کار آمد هستند که آدم های ناتمام و آرمان های نیمه و پریشان را برگزینند؟

Tuesday, January 5, 2010


مختاری نقدها شنید
سخن ها گفت


"تساهل" و "تسامح" و "مدارا"
با درک حضور دیگری


سخنرانی آقای محمد محمد علی
در مراسم سالمرگ محمد مختاری و محمد پوینده - ونکوور

دسامبر2009

این متن برداشت نسبتا آزادی است از خاطره هایی که من داشتم و نوشته هایی از انبوه خاطره هایی که محمد مختاری برای ما تعریف می کرد و نوشته هایی که به یادگار از او برای ما باقی ماند
خیام گوید
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را، رسیدن بودی
یا از پس صد هزار سال، از دل خاک
چون سبزه امید بر دمیدن بودی

من اما اکنون محمد مختاری را در خواب و بیداری سبز سبز می بینم. سبزی روشن، روشن تر از هر سبزی و در خیال نه مرثیه که ثنای او می گویم. محمد مختاری یکی از روشن اندیشان زمانه ی خود بود. حاصل روشن اندیشی او، درک حضور دیگری بود، در کنار خود. محمد مختاری با درک حضور دیگری به نقد اندیشه و فرهنگ و تاریخ و افسانه و اسطوره از طریق تحلیل معرفت شناسی پرداخت
او از سال ۱۳۶۴ تا اواسط ۱۳۷۷ شمسی گاه هر هفته در حضور جمع اعضای شاعران و نویسندگانِ برآمده از دل کانون نویسندگان، موسوم به شاعران "سه شنبه" و جمع مشورتی کانون، درباره ی ارزش ها و اصول انسان سخن ها شنید و سخن ها گفت. نقد ها شنید و بار دیگر سخن ها گفت و سخن ها شنید و ...و سرانجام به این نتیجه رسید که ارزش نظام های اجتماعی، فقط در نوع رویکرد آنان به انسان است. انسانی که با حقوق تعریف شده ی امروزی خود، مقوله ای برآمده از تمدن بشری است، و نه توحش بشری
او نخست به فرهنگ نظام ارزشی سنتی پرداخت و گفت در نظام های سنتی، عارضه های اجتماعی و تاریخی در جهت دفع و حذف و نفی انسان و ندادن حق رأی به او نمودار می شود. چرا که ساخت استبدادیِ ذهن در آن نظام ارزشی به طور نهادی و تاریخی به تجربه های آزادیِ اندیشه و بیان دست نیافته است
سپس او به مبحث نظام ارزشی فرهنگ جدید پرداخت و گفت فرهنگ نو چیزی نیست جز رویگرد نو به انسان که در نو اندیشی های اجتماعی- سیاسی و ادبی و هنری جهان نمونه های قابل توجهی به یادگار گذاشته است. این رویگرد نمایانگر جهت جذب و درک و حضور چشمگیر و حق شأن انسان است. نگاه انسان به خود و دیگری و تقویت نگاه انسانی به خود و دیگری
مختاری تاریخچه ی تکامل عقیده به انسان و نگاه انسانی به انسان را به سه مرحله تقسیم کرد
1
گرایش به فردیت انسان از دیرباز تاریخ تا انقلاب کبیر فرانسه که همان آغاز عصر طلایی روشنگری است. انسان گرایی با تاکید بر حرکت ها و جنبش های عدالت خواهانه، حق طلبانه، و برابری طلبانه ی زن و مرد که از قرن نوزدهم
2
شروع تا نیمه اول قرن بیستم ادامه یافت - که همان عصر طلایی عدالت اجتماعی است
3
درک حضور دیگری، از نیمه اول قرن بیستم تا امروز که همان عصر طلایی گرایش نو به انسان نو است یا شاید حتی بتوان گفت، دیدن انسان نو بر مبنای پذیرش تنوع و کثرت که من اسمش را می گذارم عصر طلایی پست مدرن که با وازدگی انسان از جنگ های جهانی آغاز می شود
از این تقسیم بندی ها چنین برمی آید که در بررسی این سه دوره، دو اصل " خرد" و "آزادی" مبنای بررسی محمد مختاری بوده است و تحول و چگونگی کاربرد و کارایی آن ها موکول است به ذکر نمونه های تاریخی در این جغرافیای وسیع که متاسفانه مجال آن پیرامون راقم سطور نیست

اما جان کلام سبز اندیشانه ی محمد مختاری کجاست؟
جان کلام محمد مختاری تساهل و تسامح و مداراست با درک حضور دیگری در نظام ارزشیِ فرهنگ نو - که خود طی سیزده سال آخر عمر و طی جلسه های مشورتی کانون نویسندگان و جلسه های خصوصی و عمومی به هر مناسبتی طرحش می کرد و هر یک از اعضاء گوشه ای از آن بحث را به نقد و تفسیر می کشیدند و او با درک حضور دیگری، طی آن سالهای پر تلاطم، خود را به عنوان اندیشمندی شاعر و پژوهشگری خستگی ناپذیر به همکاران خود شناساند
او طی مقاله هایی ار جمله "بازخوانی فرهنگ"، "فرهنگ بی چرا"، "شبان - رمگی" و "حاکمیت ملی" و ده ها مقاله ی خوب دیگر نشان داد که چنانچه از دست دژخیمان نظر تنگ تاریک اندیش رهایی می یافت، می توانست وجه درخشان تفکر انسان گرایانه ی خود را، از جمله تقبیح خشونت و تبلیغ نرمش و مدارا را برای روشنفکران دینی و جوانان وابسته و پیوسته به قدرت سنتی آشکار سازد. چه بسا هر یک از آنان در فرسایش استبداد سنتی، از بدنه ی حاکمیت سنتی جدا می شدند
فاصله گیری از شکل سنتی قدرت یکی از مضمون های مورد پسند محمد مختاری بود. می گفت فاصله گیری از معرفت سنتی در ایران از دوران مشروطه آغاز شد و در نهضت ملی کردن صنعت نفت و انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ تجسم ویژه ای یافت. اما تا به امروز (۱۳۷۷) چشم انداز روشن و جهت مثبتی نیافته و به همین مناسبت است که مبنای مشروعیت سنتی و قدرت ناشی از آن به رغم حضور مظاهر تمدن شهری و بالا رفتن سطح عمومی سواد و انبوه دانشگاهیان در مراکز علمی و فرهنگی هنوز در هم نریخته است و حتی هر از گاه تجدید قوا کرده، خود را نو و تازه جلوه می دهد و با تجدید مطلع حتی خود را در موقعیت و شرایط جدید به گونه ای برتر و فراتر از صورت قبلی نمودار می سازد. نمونه اش جنبش دوم خرداد ۱۳۷۶ و قبل تر، انقلاب ۱۳۵۷ که بخش بزرگی از جامعه را هم چنان معتقد به اعمال سنتی قدرت نگه داشت و بطور طبیعی فضای بخش دیگر جامعه را در اصول و مبانی مشروعیت نظام ارزشی نو، تنگ و تنگ تر کرده است
محمد مختاری بارها از مشروعیت قدرت سنتی و تقابل آن با مشروعیت قدرت نو سخن گفت. او با درکی روشن تر از قشرهای گوناگون مستقر در لایه های جامعه، مشروعیت سنتی و جدید را از هم تفکیک می کرد، و با طرح مشروعیت جدید به هر حال جنبش های اصلاح طلبانه را روندی رو به جلو و مردمی می دانست. جان مایه ی سخن او در توسعه ی سیاسی می گنجید. او گذار از مشروعیت سنتی به مشروعیت جدید و نو را حرکتی بطئی، حرکتی مستمر و مداوم و بی وقفه می دید که می بایست همچنان پیش رونده و آگاه ساز نده باشد. البته با این شرط که گذار همراه مشاهده ی دقیق و گرفتن درس عبرت از تاریخ و برداشتن گام های محکم به گونه ای که نیاز به عقب نشینی و تکرار تجربه های مکرر نداشته باشد
برداشتن گام های آهسته، اما محکم در عبور از مشروعیت قدرت سنتی به مشروعیت قدرت جدید و نو، روشی است که هم اکنون نیز راقم سطور در فرآیند ظهور جنبش سبز می بیند. این رویگرد و این پذیرفتن بخشی از گذشته ی قابل انعطاف، و قابل بازسازی شدن، فراتر از مدرن بلکه پیرامون پست مدرن پرسه می زند
واضح و روشن است. آن چیزی که ما الان داریم می بینیم و در واقع تأیید می کنیم، تحسین می کنیم این جوان ها را که آهسته و سنجیده حرکت می کنند، این از کجا آمده؟ یک باره از کره ی مریخ؟ از کره ی مریخ نیومده. در دهه های قبل کسانی بوده اند که این گونه فکر می کردند. این جزء خرد جمعی شده است
مختاری در تقدیس زندگی شادمانه، اسطوره ها و افسانه ها و تاریخ ایرانی را مقابل فرهنگ ماتم زده و اندوه بار و انفعالی فرهنگ سامی قرار می داد. او فرهنگ گذشته و تداوم آن را در فرهنگ معاصر از آن رو مجازی می دانست که قادر بود هنر و ادبیات فرهنگ بی چرای سنتی را به چالش کشد. او اندیشه ی نو را سازگار با فرهنگ شادی و در تقابل با فرهنگ سنتی اندوه زده می دانست

ارزش و اعتبار اندیشه ی محمد مختاری در این است که در تفکر او تجدد و مدرنیته از ساختارهای غربی عبور کرده است و همچنین رویکردش به گذشته ی تاریخی، افسانه ای و اسطوره ای ایرانی، ساختاری خالی از تعصب های ناسیونالیستی و شرقی طلبانه است. به عبارتی دست آورد او در عرصه و فرهنگ به ویژه ادبیات ، از مدارای او با دریافت های فرهنگ مدرن و کلاسیک، بهره وری از عناصر زنده و در هم شونده ی شرق و غرب نشأت گرفته است، و نه مدارای او با ظلم و همسویی با قدرت سنتی
او همواره به جنبه های مقابله با سنت های دست و پاگیر شرقی و دوری از فرهنگ متجدد مآبانه و متظاهرانه ی غربی فکر می کرد. در یک کلام، او به چگونگی امکان حیات و تداوم فرهنگی پویا می اندیشید که در عین ایرانی بودن روی سخن اش تمام مردم جهان باشد
محمد مختاری آن گاه که از مدارا سخن می گفت آشکارا از جنبش های سیاسی - اجتماعی بی خشونت حرف می زد. او فرهنگ مدارا را آگاهانه به کار می گرفت. او طالب گفتمانی اقناعی بود. در جلسات مشورتی کانون نویسندگان می گفت هر کس قانع شده رأی مثبت بدهد. روش اقناعی او وقت گیر و گاه حوصله سربر بود. اما همواره همراه آگاهی بیشتر بود و ترویج آن را در مسائل سیاسی و اجتماعی توصیه می کرد
او کانون نویسندگان ایران را محل درک اختلاف های روشنفکری می دانست. حضور نویسنده را حضوری علنی می پنداشت. نوشتن برای او امری پنهان و پَسَله نبود. می گفت در کانون نویسندگان ایران ما فرد داریم. گروه و دسته و جمعیت نداریم
محمد مختاری آن گاه که از زال و رودابه و دیگر حماسه های ملی سخن می گفت در پی اجرایی نو و تفسیری جدید از آنها بود. آن گاه که از درک حضور دیگری، آن گاه که از مدارا و تمرین مدارا، آن گاه که از چند صدایی در هنر و ادب و سیاست و اقتصاد، آن گاه که از عدم قطعیت در سیاست و دین و هنر و ادب، آن گاه که از عبور اندیشه ی قدرت طلبانه ی فرهنگ سنتی به اندیشه ی نو و فرهنگ نو سخن می گفت. حتی آن گاه که از شبان - رمگی به عنوان مقوله ای بدیهی، قطعی و جهان شمول و مربوط به گذشته ی تاریخ بشری صحبت می کرد و سلطه ی دیرپای استبداد شرقی را به چالش می کشید، او سبز اندیشی پست مدرن بود. یادش گرامی. عمر همسر و فرزندانش دراز باد

Sunday, January 3, 2010

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
قانون دیکتاتوری مذهبی

سخنرانی مژده شهریاری
به مناسبت سالمرگ محمد مختاری و محمد پوینده در ونکوور کانادا


دسامبر 2009
قتل های زنجیره ای در ایران، قتل های ممتد زندانیان سیاسی در زندان های جمهوری
اسلامی و بالاخره قتل های اخیر جوانان ایران که در پی انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته به خیابانها ریختند و دست به تظاهرات
گسترده زدند، همه و همه یک هدف را دنبال می کنند: قتل اندیشه، قتل دگر اندیشی، قتل آزادی خواهی، قتل دموکراسی و حقوق بشر
منشور حقوق بشر 1948 سازمان ملل، در اصل 18 به هر فردی در روی کره ی زمین حق آزادی اندیشه، آزادی مذهب و آزادی تغییر عقیده و مذهب را می دهد
ما در انتهای سال 2009 هستیم و در جمهوری اسلامی ایران نه تنها این اصل و دیگر اصول حقوق بشر رعایت نمی شود، بلکه دولتمردان و فقها کماکان و به هر طریقی که بتوانند کوچک ترین تجلی آزادی طلبی را به قتل می رسانند. آزادی اندیشه و آزادی مذهب -که در واقع در مفهوم خود آزادی از مذهب هم می باشد - در چهارچوب حکومتی که بر پایه ی قوانین مذهب پایه ریزی شده و دوام می یابد، اصولاً غیر ممکن است
به این مسئله از دیگاه ها و زاویه های متفاوتی می شود نگاه کرد. بررسی من، امشب، از زاویه ی قانون و مسائل حقوقی است. به عنوان یک وکیل، طبیعتاً برای من این سئوال مطرح می شود که چگونه می شود از قانون استفاده کرد تا جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار داد تا دموکراسی و حقوق بشر را رعایت کند. و آیا اصولاً می شود این کار را کرد؟ اهمیت پاسخ دادن به این پرسش چند گونه است

نخست اینکه جنبش کنونی روان در ایران (جنبش سبز) یک جنبش نهایتاً خود انگیخته بوده و در کل جهت اصلی آن آزادی خواهی و قانونیت است. یادمان می آید که تظاهرات گسترده ی تابستان گذشته بر اساس نارضایتی مردم از نتیجه ی انتخابات بود؛ این که به رأی مردم خیانت شده بود؛ این که قانون - شمارش درست آراء - رعایت نشده بود؛ تقلب شده بود. و در واقع رئیس جمهور منتخب مردم - آقای میر حسین موسوی- با تقلب جناح احمدی نژاد از آن ها گرفته شده بود. طبیعتاً چنین مسئله ای باید بتواند با بکار گیری قوانین مملکت و بخصوص قانون اساسی ایران حداقل مطرح و شاید هم حل شود

نکته ی دوم اینست که حاکمیت قانون یکی از ارکان مهم و در واقع بی چون و چرای دموکراسی است. حاکمیت قانون به چه معناست؟ به این معناست که همه ی افراد و همه ی سازمان ها، دولت از بالا تا پائین، همه ی مردم در مقابل قانون برابر هستند؛ هیچ فرد، گروه یا مرجعی بالاتر از قانون و در خارج از قانون قدرت ندارد. این یکی از ارکان اصلی یک جامعه ی دمکراتیک است. درجوامع غرب مثال های زیادی در این زمینه داریم. نمونه ی بسیار مشخص آن در کانادا زمانی است که هارپر به قدرت رسید. لایحه ای را مصور کردند که برمبنای آن انتخابات دولت فدرال هر چهار سال یک بار برگزار بشود. در سال گذشته هارپر و حزب کنسراواتیو آن را به شکل های پیجیده ای الغاء کردند و انتخابات را زودتر از موعد به جریان انداختند
یک جامعه ی دموکراتیک مثل کانادا به شهر وندان کانادایی این امکان را داد که بتوانند این مسئله را به دادگاه ها بکشانند ونخست وزیر مملکت مجبور باشد که در مقابل دادگاه ها جواب این سئوال را بدهد که آیا قانون را زیر پا گذاشته یا نه؟ حال این که به چه نتیجه ای رسید، مسئله ایست که به آن در حال حاضر نمی پردازیم ولی مهم اینست که این راه باید در جامعه ی دموکراتیک وجود داشته باشد

بنابراین دو دلیلی که الان مطرح کردم اهمیت طرح این مسئله را نشان می دهد که حداقل تلاش کنیم راه هایی حقوقی و قانونی برای پیشبرد پروژه ی دموکراسی در ایران پیدا کرده و دنبال کنیم
در خارج از کشور، در تظاهرات و گرد هم آیی های مختلف گاه به گاه این شعار را می شنیدیم که فشار آورده شود از طریق جوامع بین المللی که جمهوری اسلامی به قانون اساسی ایران احترام بگذارد. افرادی مثل حقوق دان و برنده ی جایزه ی صلح نوبل، خانم شیرین عبادی، سال هاست که در این حیطه فعال هستند. در زمینه ی قتل های زنجیره ای که موضوع گردهم آیی امشب هست نیز وکلا و افراد از خود گذشته ی بسیاری بوده اند که این مسیر را طی کرده و تلاش کرده اند که از طریق قانون کسانی را که مجرم بوده اند به دادگاه بیاورند. و در حال حاضر هم برای نجات جوانان در بند رژیم جمهوری اسلامی و اعتراض به نتایج انتخابات افراد بسیاری هستند، کسانی که سعی می کنند در قوانین موجود ایران به دنبال راه حل های قانونی بگردند. همه ی این تلاش ها ارزشمندند. همه ی این تلاش ها لازم و مفید هستند و به نوعی به جامعه کمک می کنند. بحث من این نیست که این اقدامات خوب هستند یا بد و باید انجام بشوند یا نه. بحث امشب من این است که در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی ایران، تنها با مبارزه برای لغو این قوانین و تحول کامل سیستم حقوقی و سیاسی ایران است که می شود حاکمیت قانون و پروژه ی دموکراسی را دنبال کرد. یعنی تناقضی وجود دارد که راه حل دیگری برای آن نیست و حالا می خواهم به این امر بپردازم که چرا این نظر را مطرح می کنم که برای اینکه به حاکمیت قانون در ایران دسترسی پیدا شود، باید قانون موجود نقض شود. به عبارت دیگر خواستار دموکراسی و حقوق بشر بودن در ایران منطقاً باید به دگرگونی وتغییر کامل ساختار جمهوری اسلام ایران منجر شود. منطقاً راه دیگری نیست. یعنی غیر ممکن است شما در چهارچوب قوانین موجود در ایران بخواهید دموکراسی و حقوق بشر را ارتقا بدهید. رفرم در قالب ساختار جمهوری اسلامی و در چهار چوب ارکان حقوق بشر و ساده ترین ارکان یک جامعه ی دموکراتیک غیر ممکن است. البته جمهوری اسلامی به عنوان یک جکومت مذهبی و غیر دموکراتیک می تواند در چهار چوب خود با درجات بهتر و بدتر حرکت کند. در این شکی نیست. و این رفرم می تواند در چهار چوب خود اجرا شود و در قالب خود کمی بدتر و یا کمتر بدتر را برای مردم ایجاد کند. ولی ایجاد یک جامعه ی دموکراتیک و رفرم در جهت دموکراسی در این چهار چوب غیر ممکن است

برای اینکه مسئله روشن تر بشود، خیلی مختصر به قانون اساسی که در جمهوری اسلامی وجود دارد نگاه کنیم
همان طورکه می دانیم قانون اساسی یک کشور مهم ترین مرجع قانونی هر کشور است. همه ی قوانین باید با قانون اساسی هم خوانی داشته باشند و اگر برای مثال مجلس شورای اسلامی ایران بخواهد لایجه ای را به تصویب برساند، در وحله ی اول باید نگاه کند که مواد آن لایجه با قانون اساسی ایران تطابق دارد یا نه
همین طور درکشورهای غربی و از جمله در کانادا احتمالاً در اخبار گاهی شنیده اید که یک بند قانونی که الان دارد اجرا می شود و در پارلمان به ثبت رسیده در دادگاه ها، شخص یا سازمانی می تواند آن قانون را ببرد به دادگاه و مطرح کند که این بند با قانون اساسی کانادا هم خوانی ندارد و اگر این امر ثابت شود، آن قانون لغو می شود. چنین نمونه هایی زیاد است
در نتیجه تحلیل قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران از دیدگاه پروژه ی آزادی خواهی و دموکراسی طلبی و رعایت حقوق بشر مهم و تعیین کننده است. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در سال 58 تصویب شد و در سال 68 در آن اصلاحات و تغییراتی داده شده است

مقدمه ی قانون اساسی چهار چوب کلی آن را مشخص می کند و در نتیجه خوبست که به آن نگاه کینم. این مقدمه بسیار طولانی است. شما را خسته نمی کنم و یکی - دو قسمت مهم آن را الان نگاه می کنم. در مقدمه ی قانون اساسی چنین آمده است

" ویژگی بنیادی این انقلاب نسبت به دگر نهضت های ایران در سدۀ اخیر مکتبی و اسلام بودن آن است..."
و در چند صفحه بعد

حکومت از دیدگاه اسلام، برخاسته از موضع طبقاتی سلطه گری فردی یا گروهی نیست بلکه تبلور آرمان سیاسی ملتی هم کیش و هم فکر است که به خود سازمان می دهد تا در روند تحول فکری و عقیدتی راه خود را به سوی هدف هایی( حرکت به سوی الله) بگشاید

در نتیجه در همین مقدمه محتوای قانون اسلامی ایران خیلی روشن گفته می شود و نیازی به تحلیل ندارد. هرکس بتواند حروف فارسی را بخواند می تواند آن را بفهمد. مشخص است که همه ی قوانین ایران باید از دریچه ی اسلام به آن نگاه شود و در نتیجه ادغام دین و حکومت که باز خود از نکاتی است که دموکراسی اصولاً با آن مطابقتی ندارد، در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران فراتر رفته است. صحبت این نیست که مذهب و حکومت با هم قاتی شده اند. صحبت اینست که حاکمیت بر اساس موازین اسلامی است. یعنی اسلام اول است و قوانین اسلام تعیین می کند چه جور حکومتی باید باشد و چه جور قوانینی باید باشد: قانون در قالب مذهب و آن هم یک مذهب مشخص تعریف شده است. تعیین شده است در آن مذهب مشخص اسلام است و نه هر اسلامی. فرقه ی ویژه ای از این مذهب مشخص شده است: مذهب شیغه... در نتیجه همین جور که می ریم جلو شما باید مذهبی باشید، مسلمان باشید، شیعه ی مسلمان باشید. هی افراد حذف شدند. افراد زیادی از بخش های مهمی از مردم حذف شدند. چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید و در نتیجه بر آزادی اندیشه و آزادی مذهب خط بطلان کامل کشیده شده است

براساس اصل 12 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران خیلی مشخص و روشن " دین رسمی ایران، اسلام و مذهب جعفری اثنی عشری است و این اصل الی الابد غیر قابل تغییر است..." در نتیجه صحبت از رفرم بی معناست در این چهارچوب. چه رفرمی؟ این قوانین تا ابد غیر قابل تغییر است مگر اینکه ساختار قانون اساسی خود در اساس تغییر کند. در این چهارچوب شما نمی توانید این اصل را زیر سئوال ببرید. حالا می توان گفت مردم ایران مسلمان هستند و آن را قبول دارند که بحث دیگری است. ولی این اصل با دموکراسی مطابقت ندارد و نمی توان به هیچ شکلی آن ها را قاطی کرد
تبلور این اصل در تمام قوانین از جمله قوانین قضایی، قوانین کیفری، خانواده و غیره دیده می شود که من نمی خواهم با ذکر همه ی آنها سر شما را درد بیاوردم. در همه ی قوانین این اصل رعایت شده است. در نتیجه زمانی که از جمهوری اسلامی خواسته می شود تا به قانون اساسی احترام بگذارد، در واقع خواسته می شود که به ضد پورالیسم و ضد متساوی گری همه ی انسان ها بدون توجه به مذهب، رنگ پوست، نژاد، جنسیت و...و در واقع برابر با اصل 2 منشور حقوق بشر نقض شود

در اصل 4 قانون اساسی جمهوری اسلامی جنبه ی دیگر مذهبی بودن قانون را می بینیم. در این اصل مطرح می شود که:
کلیۀ قوانین و مقررات مدنی، جزائی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همۀ اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است

این یک اصل مطلق است و باز هیچ جایی نیست که شما آن را نوعی تعبیر کنید که بتوان در این چهارچوب کارهایی کرد. تمام شد و رفت. تصور این که با ارجاع به حکومت قانون موجود درایران می شود رفرم معنی داری برای مردم به لحاظ حقوق بشر و دموکراسی ایجاد کرد تخیلی است. حکومت مذهب بر همه ی ارکان مملکت مانعی است که تنها با فسخ کامل آن می شود به پایه ریزی یک جامعۀ مدنی و دموکراتیک اقدام کرد
اصل 4 را که الان گفتم با اصل 5 دنبال می شود که وجه دیکتاتوری حکومت را در واقع روشن می کند. در این اصل مطرح می شود که قدرت نهایتاً به ولایت فقیه داده می شود. ولایت فقیه کی هست؟ نه یک شخصی است که مشخصه اش دانش سیاسی باشد یا نتیجه ی انتخاب مردم. مشخصه اش اینست که مرجع بالای مذهبی است و قدرت مطلق در اداره ی ایران دارد. در نتیجه می بینیم که قدرت متمرکز در یک شخص است. دیکتاتوری است که با مذهب پیوند خورده است و دوباره می گویم که جایی برای دموکراسی و حقوق بشر ندارد
می رسیم به رئیس جمهور. رئیس جمهور و انتخاب رئیس جمهور موردی بود که جنبش اخیر را به جریان انداخت. رئیس جمهور طبق قانون اساسی ایران تنها تا تأیید ولایت فقیه قدرت حرکت دارد. درست است که تفاوت هایی بین خاتمی و احمدی نژاد و شاید همین طور موسوی وجود داشته باشد و تفاوت هایی وجود دارد. من آن را نقض نمی کنم. نمی خواهم بگویم که همه مثل هم هستند . چنین چیزی نیست. واقعاً هم در زندگی روزمرۀ مردم تفاوت هایی ایجاد می شود که اگر احمدی نژاد بر سرکار باشد یا خاتمی و یا موسوی که البته فراموش نکنیم گذشته اش چه بوده است. ولی به هر حال تفاوت هایی هست که در چهارچوب یک دیکاتوری مذهبی است. ربطی به دموکراسی و حقوق بشر ندارد. این را می شود در اصل 121 قانون اساسی به صورت کامل دید که سوگند رئیس جمهور را مطرح می کند. این اصل طولانی است. من جمله ی اول را می خوانم

من به عنوان رئیس جمهور در پیشگاه قرآن کردیم و در برابر ملت ایران به خداوند قادر متعال سوگند یاد می کنم که پادار مذهب رسمی و نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی کشور باشم

و در ادامه می آید که او دنباله رو و پیرو ولایت فقیه است

برای اینکه خلاصه کنم سرتون رو درد نیارم. همه ی حرف هایی که زدم در این جهت بود که مطرح کنم به اعتقاد من جنبش آزادی خواه و دموکراتیک ایران باید خواسته های خود را برای تغییر و دگرگونی مطرح کند. این تغییر و دگرگونی شامل نقض قانون اساسی موجود و جایگین شدن آن با قانون اساسی بشود که یکی از اصول عمده ی آن باید جدایی بی چون و چرای مذهب و حکومت باشد. به حز این راهی نیست و اگر به جز این ادعا شود دروغ است

Tuesday, November 10, 2009

تحلیلی بر جنبش اخیر مردم ایران
کاظم کردوانی

بخش های پایانی


پی آمدهای جنبش

برگرفته از اخبارروزدوشنبه شهريور ۱٣٨٨ - ۲۴ اوت ۲۰۰9
http://www.iran-chabar.de/article.jsp?essayId=23448

شهری (دولت- شهر، پولیس) که تنها به یک نفر تعلق داشته باشد، شهر نیست - سوفوکل ، آنتیگون


این مقاله، متن کامل شده ی دو سخنرانی صاحب این قلم است در دو جلسه. یکی در جلسه ی «بحث آزاد و گفت و گو» (به ابتکار «جمعیت پشتیبانی از مطالبات و مبارزات مردم ایران») در تاریخ ۱۷ ژوئیه ۲۰۰۹ در سالن شهرداری شونبرگ برلین و دیگری در مراسم بزرگ داشت زنده یاد سهراب اعرابی و دیگر جان باختگان راه آزادی ایران (به ابتکار «کانون ره آورد» شهر آخن) در شهر فالس هلند در تاریخ ۱۹ ژوئیه ۲۰۰۹

در این مقاله، به جز آن جا که به طرح دیدگاه های خود پرداخته ام که عمدتاً در آخرین بخش آن دیده می شود، در بررسی و تحلیل جنبش همه ی کوشش من در فاصله گرفتن از خود بوده استاین نوشته در شش بخش تنظیم شده است


پنج، پی آمدهای این جنبش؛
شش، ضرورت ها و چند پیش نهاد


پنج ، پی آمدهای جنبش
پی آمدهای این جنبش را می توان دست کم در هفت مقوله دسته بندی کرد

1

اعتماد مجدد مردم به نیروی خود

اگر در زمان انتخاب دوره ی نخست ریاست حمهوری آقای خاتمی ، مردم پس از سال ها به نیروو توان خود پی بردند ؛ اما ناکام ماندن دوره ی اصلاحات – بی آن که بخواهم چشم بر موفقیت های نسبی آن ببندم – و برآورده نشدن توقعات مردمی که با هزاران آرزو به میدان آمده بودند ، باعث کناره گرفتن مردم از سیاست شد و با خود سرخوردگی ها ی فراوان فردی و اجتماعی به همراه آورد . این سرخوردگی اجتماعی و احساس بی تأثیر بودن در روند جامعه ، در دوره ی ریاست جمهوری پیشین به اوج خود رسید ؛ اما این حرکت عظیم – که دلیل های آن را پیش تر برشمردیم – یک بار دیگر و بسیار عمیق تر ازپیش مردم را به نیروی خود واقف کرد

2

اصول گرا ، اصلاح طلب ، مردم تعیین کننده
تمام فعل و انفعالاتی که تا کنون در هیئت حاکمه انجام می گرفت ، حرکتی هایی بود بدون حضور مردم و در بالا . و تقریباً تنها در بالا. حتا در دوره ی آقای خاتمی هم ، فعل و انفعالات حکومتی ، در تعامل و بده و بستان های متداول میان دو جناح اصلاح طلب و تمامت خواه حکومتی انجام شد . اما این بار ، ملت ایران با این خیزش عمومی خود در مقام عامل تعیین کننده مطرح شد و مطرح است

3
روند اجتماعی شدن نسل جوان

این جنبش ، موقعیت ویژه ای برای « اجتماعی شدن » ( سوسیالیزاسیون ) نسل جوان ما بود . دراین حرکت عظیم ، بسیاری از جوانانی که تا دیروز حتا به فکر تطاهرات و به خیابان آمدن نبودند ، با نیرویی شگرف در یک امر اجتماعی بزرگ شرکت کردند . هنگامی که نسلی در چنین تجربه ی عظیمی شرکت می کند ، برای یک دوره ی تاریخی این تجربه را با خود می برد و از آن بهره می گیرد ؛ حتا اگر در آینده ای این جنبش در فراز و فرود های طبیعی خود مدت زمانی فروکش کند . از درون چنین تجربه های بزرگی است که متخصصان سازماندهی و ره بران آینده ی جامعه می توانند تربیت شوند و درس بیاموزند و سربرآورند
در این خصوص دو نمونه ی کوچک ( در قیاس با وسعت جنبش امروز ملت ما ) اما مهم هم اکنون پیش چشمان ماست . جنبش زنان و جنبش دانشجویی ، به رغم همه ی سرکوب ها یی که علیه آنان اعمال شده است ، توانسته اند ازدرون خود کسانی را پرورش دهند که به نوبت امر پیش برد و هدایت این حرکت ها را تا به امروز ادامه بدهند

4

اجتماعی شدن داوطلبانه

در این جنبش یک امر مهم « اجتماعی شدن داوطلبانه » اتفاق افتاده است . برآیند مشخص این موضوع را می توان در فعالیت های – نه چندان بی خطر – کنش گران اجتماعی دید که عکس و فیلم های ویدیویی – اغلب – با استفاده از تلفن همراه – از تظاهرات و... تهیه می کنند و به خارج کشور ( فیس بوک ، تلویزیون ها ، تارنماها و... ) می فرستند یا با به راه انداختن وبلاگ های خلق الساعه در نشر اخبار و وقایع جاری کشور بسیار فعال هستند
5

درک تاریخ

به رغم دو نسلی که پیش ازانقلاب در امر سیاست دخالت کرد و دو تجربه ی خونین سرکوب در دوره ی شاه و زمان حکومت اسلامی را در کارنامه ی خود دارد ؛ نسلی که در دوران انقلاب و پس از آن به دنیا آمد و امروز حداکثربه سن های سی و پنج سالگی و چهل سالگی رسیده است ، جنین سرکوب خونین و همه جانبه ای را تجربه نکرده بود . سرکوب دانشجویان وجود داشت ، سرکوب زنان بود و ... اما همه ی این سرکوب ها ، شامل قشر نازکی ( در مقایسه با کل یک نسل و جامعه ) از دانشجویان و زنان و روشنفکران فعال می شد ؛ حال آن که امروز تمامی یک نسل ( اگر هر نسل را در وضعیت خاص جامعه ی ایران بیست سال فرض کنیم ، بهتر از دو نسل به رشد رسیده ی پس از انقلاب صحبت کنیم ) و یک جامعه با این تجربه روبرو ست . امروز برای این نسل ( یا این دو نسل ) جوان ، آن بخش از تاریخ سیاه ایران قابل لمس شده است . امروز با این تجربه ، جوان ایرانی سخن دو نسل پیش از انقلاب را بهتر درک می کند . امروز – شوربختانه – واژه ی کودتا ، سخنی نیست که تنها می بایست از لابلای صفحه های تاریخ چیزی از آن می شنید ، آن را تجربه می کند . امروز ، این نسل بهتر درک می کند که چرا آن دو نسل پیش از انقلاب این همه بر واقعه ی تلخ کودتای ۲٨ مرداد تکیه می کنند و چگونه آن کودتا در روح و روان دو نسل آن تأثیر مخرب را برجای گذاشت و مملکتی را از سیر طبیعی خود بازداشت
6

اعاده ی حیثیت از مردم ایران

جنبش بزرگ و مدنی ملت ما ، آبروی بر باد داده شده ی ما ایرانیان را به ما بازگرداند . جهانیان که تا امروز تصویر ایران و ایرانی را در چهره ی احمدی نژاد و سخن های سفیهانه او می دیدند ، دریافتند که این مردم به جهانی کاملأ مغایر با دنیای پراز کینه و شرارت و جهل و تحجر احمدی نژاد و حامیان اش ، تعلق دارند . مردم ایران با جنبش تجدد خواهانه و مدنی خود به جهانیان نشان دادند آن تصویری که از آنان در جهان ساخته اند ، نه از آنان که شایسته ی گروه اقلیت حاکم است که کالایی جز خشونت و سرکوب و ترور برای عرضه ندارند . این جنبش مردم ایران ، بزرگ ترین هدیه ی ملت ما به ایرانیان خارج کشور هم بود . امروز ، ایرانی های مقیم خارج کشور بر اثر این جنبش از آن لاک دفاعی خود خارج شده اند و میان مردم کشورهایی که در آن زندگی می کنند ، قرب و منزلتی فراوان یافته اند . هم چنین باید گفت در این سی سال پس از انقلاب ، هرگز چنین هم دلی و هم آوایی با ملت ایران میان ایرانیان مقیم خارج وجود نداشته است . آن چه ایرانی های خارج کشور ، همه و اغلب هم به صورت متحد ، در پشتیبانی از هم میهنان خود انجام دادند در این سی سال بی سابقه بوده است . بسیاری از جریانات متضاد سیاسی خارج که در این سال ها به ندرت کنارهم می نشستند ، بر اثر این جنبش کوشش کردند زمینه های مشترک هم کاری بیابند و د راغلب موارد هم موفق شدند . بسیاری از ایرانیانی که در گذشته در فعالیت های سیاسی شرکت داشتند ، اما سال ها بود که از امرسیاست کناره گیری کرده بودند ، مجددأ پا به عرصه ی فعالیت گذاشتند . بسیاری از ایرانی هایی که مشغول کارو زندگی خود بودند و اصولاً رغبتی به شرکت در امورسیاسی و اجتماعی نشان نمی دادند ، این بار با جان و دل در فعالیت های پشتیبانی از مطالبات و مبارزات مردم شرکت کردند

7

هم دردی و هم بستگی جهانی

هم دردی و هم بستگی و پشتیبانی جهانی از جنبش اخیر مردم ایران به یاد ماندنی است . در همه ی دوره ی سی ساله ی پس از انقلاب سابقه نداشته است که جهانیان ازهر گروه و دسته ای ، چنین فعالانه از مردم ایران پشتیبانی کرده باشند . این پشتیبانی منحصر به سیاست مداران و روشنفکران و فعالان حقوق بشر و احزاب و سازمان ها نبود ، بلکه شامل مردم عادی کوچه و خیابان هم می شد . این هم دردی و پشتیبانی خودجوشی که مردم دنیای غرب با مردم ایران نشان دادند ، در مقایسه با پشتیبانی از مبارزات مردم دیگر کشورها هم بی سابقه بود ؛ شاید با تنها نمونه ای که می توان مقایسه کرد ، هم دردی و هم بستگی مردم این کشورها با مبارزات « جنبش همبستگی » مردم لهستان در دوران پیش از فروپاشی شوروی سابق باشد

8

شکاف ها

یکی دیگر ازپی آمدهای جنبش مردم ایران ، شکاف هایی است که درسطح جامعه و در ارکان حکومتی به وجود آورده است و نیزتبعات ان در سطح روابط بین المللی است (2)1

الف : شکاف میان ملت – حکومت

درهرجامعه ای از غرب تا شرق از شمال تا جنوب ، همواره میان حکومت ها و ملت ها شکاف وجود دارد ، اما در حکومت های دموکرات وحتا تا حدودی دموکرات کوشش می شود ( با همه ی تفاوت هایی که می شود میان حکومت ها تصور کرد ) که این شکاف ها به حداقل برسد . وجود احزاب و سازمان های سیاسی ( که هریک بخش هایی ازمردم را نمایندگی می کنند ) و شرکت آنان در مجلس و قدرت حکومتی و سایرمراکز کلان راه بری جامعه ، وجود احزاب و سازمان ها و سندیکاها ی کارگری و حرفه ای و مدنی وشرکت مستقیم آنان در تصمیم گیری ها ( در مراکزتصمیم گیری کارخانه ها و سیاست های دولتی یا درمرکز های تصمیم گیری های دولتی در امورسیاست های بازرگانی و تجاری ومالی و...) و همه و همه ، برای کم کردن و به حداقل رساندن این شکاف میان حکومت و ملت است . اما در ایران ، چه در زمان شاه و چه امروز ؛ حکومت ها نه تنها علاقه ای به سهیم کردن مردم در قدرت نداشته اند که سهل است ، با تمام نیرو از آن جلوگیری کرده اند . دردوران حکومت اسلامی نیز، با ممنوع کردن تشکیل احزاب و سازمان های سیاسی و فعالیت های سیاسی غیرحکومتی ، با دولتی کردن سندیکا ها و سرکوب سندیکاهای ی غیردولتی ( نظیرسندیکای شرکت واحد ) ، با برخورد امنیتی به هر نوع تشکلی ( حتا تشکل هایی نظیر کانون نویسندگان یا سازمان های غیردولتی ) ، هیچ حقی برای شرکت مستقیم مردم درتعیین سرنوشت خود نشدند . اما برخورد خشن حکومت با مردم در این انتخابات و کودتای انجام شده ، این جدایی و شکا ف میان حکومت و ملت را به درجه ای رساند که تا کنون سابقه نداشته است

ب : شکاف میان اصلاح طلبان و تمامت خواهان / ولایت فقیه و ولی فقیه

تضادهایی که میان دو جناح اصلی حکومت از دهه ی شصت بروز کرد با آغاز ریاست جمهوری محمد خاتمی به مرحله ی جدیدی رسید و در طول تمام هشت سال دولت خاتمی درگیری ها و کشمکش ها ی – گاه بسیار حاد – میان آنان ادامه داشت . اما در این انتخابات و اتفاقات پس از آن ، تمامت خواهان بخصوص جناح تندرو و کودتاچی آن کمر به حذف کامل اصلاح طلبان بستند و با زندانی و شکنجه کردن ره بران اصلی جریان مخالف ، این درگیری را به سطح خونینی رسانده اند . از منظر دیگری می باید توجه کرد که از نخستین دوره ی ریاست جمهوری محمد خاتمی ، میان اصلاح طلبان حکومتی و ولی فقیه تفاوت نظرو سلیقه در روش حکومتی و اداره ی کشور آغاز شد . اگر آن اختلاف ها بیش تر در چارچوب « اختلاف نظر » در چگونگی حکومت کردن قابل تبیین بود ، امروزاین اختلاف به « اختلاف معرفتی » تبدیل شده است . هر چند امروز، اصلاح طلبان حکومتی وفاداری خود را به اصل « ولایت فقیه » - با سایه روشن های فراوان – اعلام می کنند ، با « ولی فقیه حاضر » مشکل دارند ؛ حتا بخشی از آنان این مشکل را غیر قابل حل ارزیابی می کنند

پ – شکاف میان روحانیت و دولت

اگر برخوردهای حکومت با آقای آیت الله شریعتمداری و آقای آیت الله منتظری را از سنخ دیگری از تضادها برشماریم که می بایست در مبحث دیگری به آن پرداخت ؛ می توان گفت که همه ی دولت هایی که تا دوره ی احمدی نژاد سکان قوه ی مجریه را به دست گرفتند ، نه تنها از درگیرشدن با نهاد روحانیت شدیداً پرهیز می کردند ، بلکه همواره کوشیدند با این نهاد – و نه دو،سه نفر – رابطه ی حسنه برقرار کنند و مستظهر به حمایت آنان باشند . اما با شروع دوره ی ریاست جمهوری احمدی نژاد ، آرام آرام تضادهای این جریان جدید به قدرت رسیده - و مدعی داشتن توان اداره ی تنها ی کشور – با این نهاد شروع شد و اوج آن در انتخابات اخیر بود . موضوع مشایی ، دوست و هم فکر و مشاور احمدی نژاد ، گوشه ی بسیار کوچک و ناچیز این تضادها بود . این تضادها را عمدتأ می توان در دو حوزه بررسی کرد . یکی ، تضاد های مالی و اقتصادی و قدرت حکومتی گروه های نظامی – امنیتی حریص حامی احمدی نژاد بر سر تقسیم غنائم با بزرگان نهاد رسمی روحانیت حکومتی است و دیگری ، وابستگی احمدی نژاد و هم فکران اش به یک جریان وشبکه ی فرقه ای که خود را به امام زمان متصل می دانند و در ایران به « امام زمانی ها » معروف اند . اینان معتقدند که خود با امام زمان مستقیمأ در رابطه هستند . در چنین وضعیتی ، طبیعی می نماید که در این رابطه ی مستقیم ، به رابطی – که آخوند غیر خودی باشد – میان خود و امام دوازدهم شیعیان نیازی نداشته باشند . از این بُعد ، می توان آن ها را به یک معنا ضدآخوند هم محسوب کرد

ت – شکاف میان اصول گرایان

با آن که احمدی نژاد در دوره ی نهم ریاست جمهوری ، نامزد مجموعه ی طیفی بود که نام اصول گرایان را برخود نهادند ، از بدو شروع کار ریاست جمهوری احمدی نژاد اختلاف درون این مجموعه به ظاهر یک دست آشکار شد و رفته رفته با تک روی ها و یکه تازی ها و ندانم کاری ها و بی سیاستی ها احمدی نژاد شدت یافت و در آستانه ی انتخابات و در جریان آن در همه ی سطوح آشکار شد . جداشدن و موضع گیری های بزرگان جریان اصول گرا ، نظیر آقایان باهنر و لاریجانی و توکلی و مطهری ، برآیند ی ازاین اختلاف های فزاینده است

ث – شکاف در نهاد روحانیت

نهاد دیرپا و پرقدرت روحانیت در زمان شاه هم از کمک های مستقیم وغیرمستقیم حکومت برخوردار بود ؛ اما درمجموع توانسته بود با اتکاء به مردم و متدینین و پول سهم امام و خمس و ذکات ، استقلال خود را حفظ کند و موفق شده بود در همان چارچوب سنتی و مرسوم مخصوص حوزه ، رابطه خود با حکومت را تنظیم کند و اعتبار خاص خود را داشت . اما پس از انقلاب و به حکومت رسیدن روحانیان ، این نهاد به حکومت وصل شد و وابسته . این وابستگی تنها به شرکت درحکومت خلاصه نشد ، بلکه با دست اندازی بسیاری از بزرگان حوزه به عرصه های پرسود مالی ( کارخانه ها ، معادن ، تجارت ، صادرات و واردات و... ) و با اختصاص یافتن بودجه های هنگفت حکومتی به نهادهای ریزو درشت روحانیت و با به کارگمارده شدن بسیاری از علمای درجه دو و سه و طلاب علوم دینی در کارهای حکومتی و بهره وری آنان از « رانت های حکومتی » عملأ بخش مهمی از روحانیان – حساب آن بخش از روحانیت که تن به این آلودگی نداد ، در این جا موضوع بحث نیست – به کارمندان و پایوران حکومتی تبدیل شدند . نه امروز که مدت زمانی است که روحانیت غیروابسته این ازهم پاشیدگی درونی نهادهای روحانیت را گوشزد کرده است و زنگ خطر را به صدا آورده است ؛ اما تا زمانی که جامعه آرام می نمود و نارضایتی و خشم مردم در شکل جنبش همگانی بروز نکرده بود ، این آقایان می توانستند شنیده ها را نشنیده بگیرند و دیده ها را ندیده ، حال آن که امروز وضعیت به کلی فرق کرده است . آخوند – این واژه را با معنای تصغیری مرسوم امروزایران به کار نمی برم – بدون مردم نمی تواند زندگی کند . به گفته ی دوست روحانی عزیزی که خلوت و جلوت اش یکی است ، ساده ترین شکل این نیاز حضور مردم پای منبر و در مجلس روضه خوانی آخوند است . بحران امروز ایران ، تنها در خیابان دیده نمی شود ، بلکه به پستوها و حجره های حوزه های علمیه هم کشیده شده است . بی جهت نیست که حتا علمای بزرگ طرفدار جریان راست حکومتی نه در کنار احمدی نژاد که از حمایت آشکار آقای خامنه ای برخوردار است ، که در برابر او قرار گرفته اند

ج – شکاف دردرون نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی

هریک از بخش های نیروهای نظامی و انتظامی ایران ، شکل گیری و ترکیب خاص خود رادارد . شکل بندی ارتش با ساختاری با دیرینه ای بیش از هشتاد سال به نوعی است ، سپاه پاسداران که پس از انقلاب و با مسئولیت و مأموریت خاص تشکیل شد ، نوع دیگری است ؛ نیروی انتظامی که از ادغام شهربانی وکمیته تشکیل شد وضعیت دیگری دارد ، بسیج که در دوران جنگ متولد شد و سپس به سپاه وصل شد ، نیروهای ویژه ای که منحصرأ برای سرکوب تربیت شده اند و... هریک از این نیرو ها دارای وضعیت خاصی است . در نتیجه ، نه مجموعه ی یک دستی است و نه می توان یک دست دانست ، حتا در درون خود . اما دوموضوع را می بایست در این بحث در نظر داشت . یکم ، نیروهای نظامی و انتظامی ایران ( غیر از نیروهایی که منحصرأ برای سرکوب و کشتار تربیت شده اند و تعلیم دیده اند ) نمی توانند از تأثیر چنین حرکت بزرگی برکنار بمانند . دوم ، تضادهای درونی نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی به علت ساختار خاص این نیروها و حاکمیت شدید کنترل حکومتی و حاکمیت سلسه مراتب سخت ، به سادگی به بیرون منتقل نمی شود . امابراساس اندک قرائن موجود و اندک خبرها و واکنش هایی که شنیده می شود ، می توان بروجود تضاد و نوعی شکاف در درون این نیروها نیز صحه گذاشت

چ – تبعات در روابط بین المللی ایران

بررسی بازتاب جنبش مردم ایران در سه حوزه ی روابط بین المللی ایران حائز اهمیت است

1

رابطه ی ایران با غرب و کشورهای منطقه

در این سی سال ، هیچ گاه نمایندگان رسمی دولت ایران چنین بی پشتوانه ی مردمی نبوده اند . از این پس در هر مذاکره ی رسمی با کشورهای غربی و منطقه ، طرف مقابل می داند با کسانی روبروست که در ضعیف ترین موقعیت داخلی هستند و از پشتوانه ی مردمی بی بهره اند . اغلب در چنین وضعیتی ، طرف ضعیف برای حفظ بقای خود به هر کاری دست خواهد زد و به سازش های غیراصولی تن خواهد داد و در عین حفظ مواضع قبلی خود در کلام ، به دادن امتیازهای فراوان در نهان دست خواهد یازید . احتمال دومی راهم باید در نظر گرفت ، وآن در پیش گرفتن سیاست های بحران زا و ماجراجویانه از سوی احمدی نژاد و نظریه پردازان او است . ازهمین امروز، همه ی ما می بایست شدیدأ نگران به خطر افتادن جدی منافع حیاتی ملی و میهنی خود باشیم که در پای منافع عده ی قلیلی قدرت طلب و مردم ستیز به قربان گاه برده می شود . مجموعه ی نیروها و کنشگران و روشنفکران ومتخصصان سیاسی،اجتماعی،فرهنگی ایران ازاین پس می بایست با هوشیاری به مراتب بیش از گذشته مجموعه ی رفتارهای بین المللی حاکمان حاکم را مد نظر داشته باشند و تا آن جا که توان و امکان دارند با روشنگری های خود در سطح ملی و بین المللی ، ازمنافع مردم ایران حفاظت کنند
2

رابطه جمهوری اسلامی و ملت های مسلمان

در چهارسال گذشته ، احمدی نژاد ( به اتکاء حامیان اش ) با خرج رقم های سرسام آورپول در کشورهای مختلف و با اتخاذ گفتمان ضدغربی و ضدآمریکایی و ضد اسراییلی و با موضع گیری های سفیهانه و ضدانسانی ، توانسته بود در بخش هایی از مردم کشورهای عربی و کشورهای مسلمان غیرعرب محبوبیتی به دست آورد . هم چنین توانسته بود چنین القاء کند که گویا از زبان مردم ایران سخن می گوید و ازپشتوانه ی کامل آنان برخوردار است ؛ اما این جنبش عظیم مردم ، همه ی این تصورات را برهم زد . کم ترین تأثیر کوتاه مدت حرکت آزادی خواهانه ی مردم ایران در میان دوست داران احمدی نژاد در کشورهای مسلمان ، شک است

3

رابطه ی جمهوری اسلامی و حامیان منطقه ای اش

این جنبش مردم ایران ، تأثیرات قابل ملاحظه ای در روابط میان جمهوری اسلامی و حامیان منطقه ای اش نظیر دولت سوریه و حماس و حزب الله لبنان خواهد گذاشت . امروز هم دولت سوریه وهم حماس وهم حزب الله لبنان وهم گروه های عراقی مرتبط با حکومت اسلامی می دانند که دیگر با آن جمهوری اسلامی گذشته روبرو نیستند ، بلکه با حکومت و قدرت گرفته گانی روبرو هستند که زیر پای شان خالی است و با توجه به بحران امروز جامعه ی ایران و آینده ی ناروشن آن ، آینده ی خود را به آینده ی این گروه گره نخواهند زد . با آگاهی از همین ضعف حاکمان حاکم و با شناختی که از روحیه ی کارگردانان فعلی دارند و می دانند که اینان مابه ازای خالی بودن پشت سر ، خواهند کوشید آن را با قدرت نمایی و ابراز وجود خارجی پر کنند ، بیش از گذشته از اینان « باج » خواهی خواهند کرد

از سوی دیگر ، سیاست جدید آمریکا در منطقه است . دولت اوباما ، سیاستی بسیار مغایر با سیاست دولت بوش در پیش گرفته است . با خروج بخش عمده ی نیروهای خود از عراق – و کوشش در کاستن تنش میان مردم عراق و امریکا – با نزدیکی محتاطانه ، اما روزافزون آمریکا و سوریه ؛ با تغییرات هنوز نه چندان آشکار ، اما قابل رویت ، در رابطه ی میان حماس و آمریکا و... حکومت اسلامی به نازل ترین موقعیت خود در دهه ی اخیر در منطقه رسیده است


شش، ضرورت ها و چند پیش نهاد

امروز مشکل می توان در باره ی آینده ی این جنبش سخن دقیقی گفت که با آن چه اتفاق خواهد افتاد ، منطبق باشد . مجموعه ی آن چه پیش ازاین در باره ی مشخصه ها و پی آمدهای تاکنونی حرکت مردم وتداخل عامل ها ی مختلف دروضعیت امروز جامعه گفته شد ، به تنهایی می تواند بغرنجی و پیچیدگی اوضاع امروزایران را روشن کند ؛ اما افزون برآن نوع رفتارحکومت و چگونگی عمل نیروها ی سیاسی و کنشگران اجتماعی برای برون رفت از وضعیت کنونی ، نقش تعیین کننده ی در آینده ی این جنبش خواهد داشت . اما ازهم اکنون می بایست به یک موضوع مهم توجه داشت : با توجه به گذشت بیش از دو ماه از شروع جنبش و تداوم آن به رغم همه ی سرکوب ها و دستگیری ها و کشتارها ، به ظن قریب به یقیین می توان از تداوم آن در آینده سخن گفت . افت وخیزها وفرازو فرودهای آینده ی آن ، جزء لاینفک روند هر جنبش اجتماعی است . سکوت ظاهری و افت های آن های نمی بایست ما را دل سرد کند و تصور کنیم همه چیزبه پایان رسیده است . آن چه امروز ضرورت دارد ، طرح نظر است و بیان ضرورت ها ؛ هر کس و هرنیرویی براساس باورها و دیدگاه های خود می بایست راه کارها ی اندیشیده ی خود را در معرض قضاوت عموم قرار دهد و درجریان گفت وگویی مداراجویانه به رشد جنبش و اعتلای آن یاری رساند . آن چه در پی می آید ، پیش نهادها وضرورت ها از نگاه صاحب این قلم است
( ٣ )

1
هر جنبش اجتماعی اگر در تداوم خود موفق به نهادسازی نشود ، یا بسیاری از دست آوردهای خود را ازدست خواهد داد یا در آینده ای دور و با صرف هزینه های گزاف آن ها را به دست خواهد آورد . این نهادسازی ، گستره ی وسیعی از تشکیل حزب و تشکل های سیاسی تا انجمن های شهروندی و حتا تشکیل محفل های کوچک و جدا از هم را در برمی گیرد

2
اتحاد ، رمز پیروزی . در این جنبش بزرگی که به راه افتاده است ، حفظ اتحاد از مهم ترین وظیفه های هر جریان ونیرو و فرد آزادی خواه و مردم خواه و میهن دوستی است . نیروهای سرکوب گر و تمامت خواه ، با چهره های گوناگون و در نقاب های مختلف ، همه ی هم وغم خود را در پراکندن این جنبش و تفرقه افکندن میان اجزاء تشکیل دهنده ی آن متمرکز کرده اند . همه ، از هر گروه و دسته و جریان یا فردی میان افراد که هستیم ، می بایست با دو چشم بینا متوجه ی این امر خطیر باشیم و آگاه باشیم که پیروزی آزادی خواهان تنها در اتحاد همه ی نیروهای ترقی خواه و ضد استبداد ، اعم از لاییک و مذهبی ، سکولار مذهبی و سکولار غیر مذهبی ، میسر است

3
اتحاد با حفظ تمایز و حفظ هویت . در این سی سال ما دو تجربه ی بزرگ را پشت سرنهاده ایم . یکی در درزمان انقلاب است که با شعار « بحث بعد از مرگ شاه » ، دهان هر دگراندیش و منتقدی را بستند و اجازه ی نفس کشیدن ندادند و شعار « همه با هم » تبدیل شد به « همه با من » و اکثریت عظیم نیروهای دگراندیش هم با آن راه آمد و زیر پرچم « یک و دیگر هیچ » به راه افتاد
دیگری ، در دوره ی اصلاحات است . در دوره ی اصلاحات که با ریاست جمهوری آقای خاتمی شروع شد ، در طیف سکولارهای غیرمذهبی و دگراندیش شاهد سه روی کرد بودیم . نخست ، روی کردی که هیچ تفاوتی میان خاتمی و تمامت خواهان حکومتی قائل نبود و همه را به یک چوب راند وبا دست چین کردن بخشی ازواقعیت ، سخنانی بسیار ناعاقلانه گفت وسیاستی ناعاقلانه تر درپیش گرفت ؛ هم واقعیت جامعه را نادیده گرفت ، هم خود به انزوا کشیده شد ، هم هسته ی درستی که می توانست در بخشی از حرف هایش باشد مکتوم ماند . روی کرد دوم ، کاملأ در تضاد با آن ، همه ی هویت خود را برسر اصلاحات به داو گذاشت و به رغم ماهیت و اندیشه ی خود ، خواست ها و مطالبات خود را به ناکجاآبادی غیرقابل حصول وانهاد و در عمل – نه همواره در بیان – هرگونه تمایزخود را ازبین برد . روی کرد سوم ، کسانی که با درک اهمیت جنبشی که در ایران به راه افتاده است ، بی آن که آن را در وجود این یا آن شخصیت سیاسی خلاصه کنند ، ضمن پشتیبانی از جنبه های درست این حرکت ، تا آن جا که امکان داشتند انتقادها ودیدگاه های خود را مطرح کردند
اگر در خارج کشور، دو روی کرد اول و دوم ، جنبه ی غالب موضع گیری ها و حرکت نیروهای سیاسی و فکری ایرانیان را تشکیل می داد ؛ در داخل ایران روی کرد سوم و تا حدودی روی کرد دوم – اما نه به شدت آن چه در خارج مطرح شد – وجه غالب موضع گیری ها ی نیروهای سیاسی – اجتماعی و روشنفکران واهل قلم بود
امروز ما با آموختن از این دو تجربه ی بزرگ ، می بایست آگاه باشیم و هویت و تمایز خود را قربانی لحظه ها و خوش باوری ها نکنیم . هرچند که جنبش امروزایران ، به رغم برخی ظواهر ، جنبشی است متفاوت با آن چه در آستانه ی انقلاب شاهد بودیم یا آن چه در دوره ی اصلاحات اتفاق افتاد

4
حرکت مردم دراین جنبش به گونه ای بود که آقایان موسوی و کروبی بسیار بیش ازآن چه تصور می شد و خود تصورمی کردند ( و خود نیز اذعان کرده اند ) به جلو گام برداشتند و تا به حال به آن چه گفته اند عمل کرده اند و می بایست سپاس گزار این ایستادگی های تحسین برانگیزشان بود . اما ، جوانان ما ، زنان ما ، نیروهای سکولارهای غیرمذهبی می بایست آگاه باشند که اصولاً قرارنیست که این آقایان سخن گوی نیروهای سکولارهای غیرمذهبی باشند . از این آقایان به دلیل جای گاه ی که امروز دارند ، به دلیل اعتمادی که مردم به آن ها کرده اند ، به دلیل قول هایی که داده اند ؛ تنها می بایست خواست که برعهد خود با مردم وفادار بمانند و به آن چه گفته اند عمل کنند و تن به سازش های غیراصولی ندهند که تاکنون میان دولت مردان ایران مرسوم بوده است . توجه به این موضوع به دو دلیل اهمیت دارد . نخست ، سطح توقعات نیروهای سکولار غیرمذهبی را از آقای موسوی و آقای کروبی مشخص می کند . به این معنا که دچار توهم نخواهند شد و توقع نخواهند داشت که این آقایان به جای نیروهای سکولارهای غیرمذهبی یا آن طور که خود می خواهند این آقایان عمل کنند . دوم ، مسئولیتی که به دوش نیروهای سکولارغیرمذهبی است به دیگری تفویض نخواهند کرد

5
آقایان موسوی و کروبی می دانند و خود چه پیش از انتخابات و چه در روند آن و چه پس از آن ، مشاهده کرده اند که افراد وروشنفکران و نیروهای سکولار غیرمذهبی سهم فراوانی در این جنبش داشته اند . بسیاری از این جوانان وزنان و مردانی که تا پای مرگ ایستادند ، نه با این آقایان هم باور بودند و در نگاه های مذهبی آنان شریک . اینان با توجه به اهمیت این لحظه ی تاریخی ، دست در دست این آقایان ایستادند ؛ با همه ی تفاوت ها و اختلاف هایی که اغلب به آن آگاه بودند
امروز می بایست به جد از این آقایان خواست که از این تصور – اگر دارند – که گویا با نیروهای مذهبی خودی توانسته اند به این جایی برسند که امروز هستند ، فاصله بگیرند و مرزبندی های مرسوم خودی و غیرخودی را ارزانی نیروها ی مستبد و تمامت خواه بدانند ؛ مهم تر از همه ، مانند دوره ی اصلاحات به افراد و نیروهای « غیر خودی » به چشم « سیاهی لشگر » نگاه نکنند . آزادی خواهی تنها در بیان نیست ، در عمل است و نشان دادن صادقانه باور به حق فعالیت ، حق حیات ، حق برخورداری کامل از حقوق شهروندی برای هرکس و هرنیرویی است ؛ خواه « خودی » باشد و خواه « غیرخودی » . آزادی خواهی درباوربه این حقوق برای هرایرانی است و پشتیبانی ازاین حقوق است
6
نیروهای سکولار غیرمذهبی ، مذهب ستیز نیستند ( و به باورهای دینی وعقیدتی مردم احترام می گذارند ) ؛ بلکه با حکومت دینی توافق ندارند و خواهان جدایی مذهب از حکومت هستند ومعتقدند که دین می بایست به حوزه ی خصوصی غیرحکومتی بازگردد . این حکومت مذهبی و بخصوص تمامت خواهان حکومتی هستند که بزرگ ترین ضربه را به دین زده اند و دین را – که یکی از مهم ترین ملاط های جامعه ما است – از کارکرد طبیعی خود خارج کرده اند و آن را به یک ابزار و آلت دست عده ای قدرت پرست تبدیل کرده اند

7
سال هاست که بسیاری از روشنفکران و جریان های سیاسی ( عمدتاً سکولار غیرمذهبی ) در باره ی اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و اهمیت آن و ضرورت رعایت مفاد آن ، سخن گفته اند . امروز ، می بایست با توجه به اوضاع ایران و آمادگی جامعه در پذیرش مطالب آن بر این اعلامیه تأکید کرد و بحث در باره ی مفاد آن را به یک بحث عمومی تبدیل کرد . افزون براین ، این اعلامیه می تواند به یکی از محورهای اصلی بحث در حوزه ی اتحاد عمل نیروها و جریان های مختلف سیاسی ایران ، اعم از مذهبی و سکولار و سکولار مذهبی و سکولار غیرمذهبی تبدیل شود

8
با توجه به خطیر بودن اوضاع جامعه ی ایران می بایست امروز بیش از هر زمان دیگری توجه کرد که برخلاف درک کودکانه ای که این و آن جا دیده می شود ، طرح خواست ها و شعارهای نامتناسب و بیرون از ظرفیت جنبش ، ارتقاء جنبش نیست . ارتقاء جنبش نه در رادکالیزه کردن یک جانبه و خارج از ظرفیت ایران ، بلکه در عمیق تر کردن و بالابردن و کمک به اندیشمندانه کردن ذهن و فکرمردم است . ارتقاء جنبش ، در روشن گری و شکافتن مفهوم آزادی خواهی است ، در روشن کردن همه ی مختصات آزادی در همه ی وجوه آن است

9
در سی سال گذشته و بخصوص در دو دهه ی قبل ، روشنفکران و جریان های فکری مختلف حضور بسیار پررنگی در عرصه ی فکر و فرهنگ ایران داشته اند و آن چه امروز در میان جوانان و مردم اهل فکر مطرح است ، حاصل همان فعالیت ها در حوزه ی اندیشه است ، اما این سخن ها بیش تر در دایره ی خاصی عمل کرده است . در وضعیت امروز ایران که چنین جنبشی سربرآورده است و همه مشتاق شنیدن « حرف » هستند ، بیش از گذشته می بایست به این امر توجه کرد ، چون امروز این « سخن » ها می تواند در زمان بسیار کوتاه تری – در قیاس با گذشته – به یک نیروی مادی بزرگ تبدیل شود . امروز سهمی که روشنفکران و متخصصان علوم اجتماعی و علوم انسانی می توانند در پیش برد فکری این جنبش انجام دهند ، از اهمیت فراوانی برخوردار است . امروز ، ما بیش از هر زمان دیگری به « مفهوم سازی » و دامن زدن به یک « جنبش فکری » نیاز داریم . این جنبش فکری می بایست هم به مدد کارفکری فردی انجام شود و هم با تشکیل « اتاق های فکر » . روشنفکران و نیروهای سکولار غیرمذهبی می بایست آگاه باشند که – افزون برشرکت درعمل – تنها درصورت شرکت فعال دراین حرکت فکری است که قادرخواهند بود از تکیه گاهی مطمئن برای تأثیر در روند جنبش برخوردار شوند

10
درپی جنبش فراگیرمردم و آن چه در پی آن آمد ، موضوع انتخابات آزاد با همه ی اهمیت و وزنه ی تاریخی آن برای جامعه ما مطرح شده است . هیچ گاه در طول پنجاه و شش سال گذشته ( از کودتای ۲٨ مرداد ٣۲ تا به امروز ) مردم به موضوع انتخابات ، به عنوان امرتعیین کننده ی زندگی خود تا این حد پی نبرده بودند . زمانی این خواسته و مطالبه ، عمدتاً در حوزه ی روشنفکری و سیاسی مطرح بود ، حال آن که امروز اهمیت آن برای مردم کاملاً آشکارشده است . امروزمی توان در میان مردم از ضرورت مبرم انتخابات آزاد سخن گفت و آن را به نیرویی مادی و مطالبه ی دراز مدت کل جامعه تبدیل کرد

11
حکومت با دست اندازی به همه ی عرصه های عمومی و خصوصی ، تا آن جا که در توان داشته است حق انتخاب نوع زندگی را از مردم سلب کرده است . جوانان و زنان و مردان ، نه در نوع پوشش خود آزادند ، نه در معاشرت ها ، نه در انتخاب نوع تفریح و تفرج ، نه در انتخاب امکانات فرهنگی و ورزشی ( سینما، موسیقی ، تئاتر، شنا و... ) ، نه در برخورداری ازحق زندگی ِ بی دغدغه و بدون اقا بالاسر و فارغ از بگیر و ببند و زندان و تعزیر وتنبیه . در وضعیت امروزکه امرانتخابات آزاد چنین وسیع و فراگیر مطرح شده است ، می بایست این موضوع را با حق انتخاب آزاد نوع زندگی پیوند داد و در این خصوص به روشنگری پرداخت

12
هیج کس نمی تواند درباره ی شیوه ی مبارزه مردم « دستور » صادر کند ، و اغلب هم افزون بر اراده ی مردم ، حکومت ها نوع مبارزه را به مردم تحمیل می کنند . اما ، هر فرد ، هر انسان صاحب عقیده و اندیشه ، هر جریان و نیروی فکری و سیاسی ، می تواند از تمایل ها و ارجحیت های خود سخن بگوید و در بیان و عمل به آن روی آورد . به گمان نگارنده ، تا به امروز شیوه ی غالب جنبش مردم ما مبارزه ی مسالمت آمیز و غیرخشونت بار بوده است و این امریکی از جنبه های بسیار مثبت این جنبش بود که پشتیبانی یک جهان را برای خود رقم زد . بی آن که بخواهم دچارساده لوحی شوم و ندانم که در مسیر مبارزه ، گاه اتفاق می افتد که جنبش – مستقل از خواست این و آن – به راه های غیرمسالمت امیز متوسل می شود ، معتقدم که روشنفکران و کنشگران اجتماعی و نیروهای فعال سیاسی و فرهنگی و اجتماعی ، کماکان می بایست بر این وجه فعالیت و مبارزه پافشاری کنند و مبلغ راه های غیرقهرآمیز گذار به دموکراسی باشند . به گمان صاحب این قلم ، با توجه به وضعیت فعلی ایران و صف بندی های موجود در آن و روحیه ی حاکم و اوضاع بین المللی امروز ، امکان رسیدن به آزادی از راه های غیرقهرآمیز وجود دارد . ما نه تنها نمی بایست مشوق و مبلغ راه خشونت آمیز باشیم ، بلکه باید آگاه باشیم که از دل قهر و خشونت کور ، اغلب نه فرشته ی آزادی که هیولا زاده می شود . پایان

پانوشت ها
1
imaginaire
2
از جمله رجوع کنید به مقاله ی آقای حسن یوسفی اشکوری : «جمهوری اسلامی و چهار چالش بزرگ»، روزآنلاین، ۱۷ تیر ۱٣٨٨
3
آن چه در مصاحبه با سایت «رهیافت دموکراسی» در این خصوص گفته ام، در این جا تکرار نمی کنم. رجوع کنید
به: «اخبار روز» ، ۷ مرداد ۱٣٨٨ برابر با ۲۹ ژوئیه ۲۰۰۹ و